|
|
يا حق
دلدار همان دل است؟
کمي آنطرف تر
کمي کوچک يا بزرگتر
نمي دانم
ولي وقتي دلم او را ياد مي کند اينجاست
درد دل مي کند
پس دردم را درک مي کند
او با من
يا من با او
در هر سراي
در هر کوي و برزن
نمايش درک درد و درمان
شادي و ناخوشي
با هم بودن چقدر گرمي بخش است
چقدر زيبا
:: موضوعات مرتبط:
قصه و قاصدك،
علی اکبری،
اخلاقي و مذهبي،
،
:: برچسبها:
مهر,
يا حق
از کنار دستانش
همانجا که ديده نمي شود
جايي براي مخفي کردن
خودش را بيان کرد
فاش شدن راز خود داستاني است به درازي شب يلدا
بلند....
اما چه براي اين خواص مي توان شمرد
کاري نداري
کسالت بار و خسته
جمع مي شود در خود
همچون نگاه سوي گل
باريک و تيز
چشمه ساري به لطافت باران
مهربان و نرم
رقص بلبل بر شاخه
همچون نگاه مادر
ساده و بي پيراهه
گذرا و آسان
در يک لحظه ناب دوستي
براي يک عمر ماندن در عمق
در ضمير انسان
:: موضوعات مرتبط:
عمومي،
قصه و قاصدك،
علی اکبری،
،
:: برچسبها:
مادر,
|