دو شنبه 6 بهمن 1393 |
يا رحيم
هر وقت گربه اي محض رضاي خدا موش گرفت
اجنبي هم محض رضاي خدا به حال ما دل خواهد سوزاند.
ميرزا تقي خان امير کبير
:: برچسبها: کلام,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
دل مشغولي هاي يك هموطن
يا رحيم هر وقت گربه اي محض رضاي خدا موش گرفت اجنبي هم محض رضاي خدا به حال ما دل خواهد سوزاند. ميرزا تقي خان امير کبير :: برچسبها: کلام,
يا رب العالمين
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:
ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام ولايت خدا، محبت او عبادت خدا و پيروي از او فريضه اي الهي است. آن کس که ريشه خشم را از سر زمين دلش برکند و به نفس خود چيره شود از بزرگان بني آدم است. امام علي عليه السلام: ميوه قناعت، خويشتن داري از دست دراز کردن به سوي مردم است. خداوند شخص سالم و بي کاري را که نه در کار دنياست نه در کار آخرت دشمن مي دارد. هيچ چيز به اندازه همنشيني با نيکان آدمي را به خوبي فرا نمي خواند. در آيات قرآن تدبر کنيد و از آن عبرت بيآموزيد، زيرا قرآن رساترين پندها و عبرتهاست. از پيشينيان خود پند بگيريد قبل از آنکه آيندگان از زندگي شما عبرت بگيرند. سخن 32 سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: امام علی,
يا عادل آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟ کافي است وقتي غذايتان را خورديد الحمدلله نگفته يک لقمه فقط يک لقمه ته ظرف خود را پاک کنيد و نوش جان. سپس الحمدلله... ببينيد چقد خوردن غذا با مزه تر شده و در شستن ظروف چقدر سرفه جويي مواد پاک کنند! در اين حال محيط زيست نيز از آلودگي چربي زياد و مواد شيميايي شوينده کمتري زيان مي بيند. البته خوردن خود را چند لقمه قبل از سيري قطع کنيد اضافه غذا را برگردانيد و سپس با يک لقمه نان ته ظرف را از چربي و مواد مانده پاک کنيد و نوش جان.... در اين حال يک حکم حکيمانه اسلامي را رعايت کرده ايد. هيچ ظرفي پر کردنش مضرتر از معده نيست. به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!! همين!! به همين سادگي.! :: برچسبها: اقتصاد,
يا رب العالمين نميشه آنچه ما مي خواهيم بشه! دلمان مي خواهد دنيا بدون جنگ و خونريزي باشه ....ولي همه در حال کشتارند... ...داعش زن و بچه را جلو پدر و پدر را جلو بچه و بچه را جلو مادر سر مي بره يا به رگبار مي بنده و مي گويد دارد قانون اسلام را پيدا مي کند آدم به ملا عمر بگويد روت سفيد. اسرائيل غزه را زير راکتها گرفته زن و کودکها را مي کشد رژيم کودک کش آمريکا و انگليس و .... او را محق مي دانند و پشتيباني مي کنند و تازه مي گويند مثل آمريکا که در ژاپن پمب اتم انداخته آنها هم حق دارند آدم بکشند. القاعده توي سوريه مردم را مي کشد با موشکهاي اهدايي آمريکا از سراسر دنيا تروريست ريخته مي خواهند در آينده سوريه حکومت کنند اين افراد چگونه چنين تصوري دارند کشتن و غارت سربريدن و مثله کردن و... هر جا کشتار است آمريکا و اذنابش هم هستند از هيچ کمک مادي و اطلاعاتي دريغ نمي کنند با بمب و عمليات انتحاري و هر نوعي که بشود بشري را کشت اين نتيجه چيست؟ علم و دانش بدون تزکيه و اخلاق آنچه را که بعضي آنرا سرمنزل مقصود و منظور مي دانند کاش ميشد که اينها نمي شد يک جهان بدون جنگ داشتيم بدون سلاح و کشتار ولي نميشه که بشه! ما را چه تقصير؟!!!!!!!! :: برچسبها: تروریست,
يا عادل آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟ وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!! در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!! کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟ کافي است او را از احوال اين با خبر کني. به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!! وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و.... اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟ از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته کافي است اين دو را بهم گره بزنيم ..... خنده رانت خوار را به گريه ندار! بهم برسان. همين!! به همين سادگي.! يا عادل آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟ وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!! در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!! کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟ کافي است او را از احوال اين با خبر کني. به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!! وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و.... اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟ از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته کافي است اين دو را بهم گره بزنيم ..... خنده رانت خوار را به گريه ندار! بهم برسان. همين!! به همين سادگي.! :: برچسبها: اقتصاد,
يا رحيم از ابتدا که قرار بود يارانه ها را به مردم بدهند(هدفمندي يارانه ها) تا خود مديريت کنند. ظاهرا دوباره مي خواهند خودشان مديريت کننده باشند. يعني آنچه در جهان ثابت شده دولت مدير خوبي نيست دولتي هاي ما مي خواهند خلاف آنرا ثابت کنند) مي گويند ما مديران خوبي هستيم!!! مردم نمي توانند مديريت کنند!!!! ماييم که مي توانيم! اگر قرار بود که شما عالي مقام ها مديريت کنيد که اصلاً هدفمندي اجرا نمي شد. اين هدف بزرگ(مديريت مردم بر امور خود) اصل مهم امروز فراموش شده! چرا؟ اينکه چرا ؟ چون دولت خيال مي کند بايد جيب مردم را کيسه و خزانه خود بداند آقا پول هدفمندي(مردم) را به مردم بدهيد خودشان مي دانند آنرا چکار کنند. بنزين خواستند مي خرند. دارو خواستند همچنين نخواستند بروند در بانک بگذارند بروند زمين بخرند بروند ويلا ،ماشين،اسباب بازي و.... بخرند هرچه دوست دارند. به شما چه که بيت المال را دست مي زنيد که مي خواهيد چه ها کنيد. شما همان چه هايي که کرديد مردم را بس است. عزت ما را پاي استکبار قرباني کرديد. بس است. شرف ما را زير پاي دول زورگو غرب پايمال. بس است. 200 کيلو اورانيوم که با خون بهترين دانشمندان اين کشور بدست آمد در برابر وعده هاي پوچ استکبار اکسيد نموديد. بس است. آيا اينها قيمت نداشت. آيا اينها ارزان بدست آمده بود که چنين مفت فداي جاه طلبي خود کرديد. اين را نامش مديريت و افتخار بزرگ مي گذاريد. هر روز قطعنامه بر عليه ما صادر مي شود اين بود زانو زدن آمريکا بر حق شما، اين بود ديپلماسي فعال! عقب نشيني هر روز شما و پيش روي غرب اين نامش فرهنگ عاشوراست. اين چراغ سبز نشان دادن ها چه نتايجي در بر داشته ما را هم خبر دهيد تا در جهل نمانيم! چرا يک منتقد را در سخن نمي بينيم؟ درهاي نقد را بسته ايد و نام آنرا نقدپذيري نهاده ايد. اين چراها نشان مي دهد که کار خراب است ور نه مخفي نبود.بود؟ تجربه نشان داده هرجا مردم نامحرم بودند کلاه سر دولت رفته. چه در قاجار چه در پهلوي و چه قبل تر اين عقب نشيني نامش نرمش قهرمانه نيست اين ذليل شدن است نامش خاريست! چرا دولت آمريکا به اسرائيل بايد گزارش بدهد ولي شما به مردم گزارش نمي دهيد هنوز بايد منتظر باشيم؟ تا کي؟! خدا کند که من نفهم باشم! خدا کند که اينها همه اشتباه من باشد. خدا کند...... :: برچسبها: یارانه,
ياهو نشسته ام فرد و زوج جمله گرفتن حرف شدن راه بردن سبز گياه شسته دست نشسته در کنار سبزه سبزه زاران فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل باز نشسته در اين سوي جوي جوي آب نهر پر آب در باران اندک فراواني باد چقدر دستم کوتاه ست از سنت دريافت هديه منتظرت هستم يا باشم فرقش چيست؟ دلم گرفته در اين سبزي سبز بهاران نشکفته گل مادر نديده غم او را گرفته باز بايد شاد شد بعد از غم او هفته ها بگذرد شايد هم روزهاي سرد غم :: برچسبها: سبز,
بنام یاور بی نیاز فروشندگان کالای بنجل و به درد نخور به کمک دلالهایی که به خدمت گرفتهاند، با هزار ترفند و حیله، سعی در مجاب کردن مشتری به خرید کالای بنجل دارند. این ترفندها انواعی دارد؛ گاه، اوصاف و امتیازاتی به کالای بنجلشان نسبت میدهند که دروغ است!(کفشی که وزن کم می کند - پشتی که کمردرد را از بین می برد) گاهی عیبهای آن را پنهان میکنند!(دودکش بودن ماشین - نداشتن قدرت واقعی ) و گاهی هم مشتری را میترسانند که اگر این کالا را نخری چنین و چنان میشود! (شربت نیروزا سمی - قرض لاغری سرطانزا) و فلان مشکل یا زیان و خسارت برایت پیش میآید!( روانی شدن از داروهای روانگردان - مرگ بر اثر استفاده از فلان قرص توهمزا) خلاصه آنقدر از این روشها و حیلههای دیگر به کار میبرند تا به مخاطبان خود بقبولانند که به این کالا با این اوصاف و مزایا احتیاج مبرم دارد(تمام شبکهای تلویزیون و ماهواره را به خدمت گرفته اند که یک کالا که 18هزارتومان تولید می شود درب خانه به قیمت 178900 تومان قالب! ببخشید تحویل دهند. و بالاخره ما متقاعد شده و دست به جیب میشویم و سرمایه خود را میدهیم و کلاغ رنگ شده را به جای قناری میخریم! و به خانه میبریم! اما با ورود به خانه همسر تو را ندا دهد که این چیست؟ فرزند عیبهای آنرا برشمرد یک به یک و دختر حیف گوید از پولی که داده ایم.اولین قارقار گوشخراش کلاغ قناری نما آشکار شود، تازه میفهمیم چه کلاه گشادی به سرمان رفته و البته پشیمانی سودی ندارد! و ما هم برای اینکه زیاد خود را خر! ببخشد نفهم ننمایم شروع می کنیم از مزایا و فواید نداشته آن جنس داد سخن می گویم ولی این سخنان فقط برای دلخوشی خودمان خوب است و دیگران را به هیچ عنوان قانع نخواهد کرد. جنس قالب شده قابل برگشت نیست و داد ما بی فایده است بهتر است که سکوت کنیم بجای اینکه از مزایای کالای بنجل تعریف کنیم! یا حداقل قبول کنیم کلاه سرمان رفته! این موقع ها که بازار جنبش پیدا می کند کاسبی بنجل فروشان هم رونق پیدا می کند. و از طرفی نمکی ببخشید آشغال جمع کن یا خریدار اجناس مزاحم هم سروکله اشان پیدا می شود. در این موقع ما جنسهای بنجل را به خانه وارد می کنیم و از طرفی جنس های بنجل خریده سال پیش یا پیشتر سال که هیچ برایمان فایده نداشته جزء مزاحمت را به آشغالی می دهیم که از دستش راحت شویم. داشتم در گونی که باید به آشغالی بدهم و او هم قیمت فوق العاده 400 تومان(تک تومانی)(برای ما آب خورده هزار تومان یا 4 تک ملیون تومان) را روی آن بگذارد و بعد هم بگوید پول ندارم و اگر هم بخواهد بدهد از خیر این پول نیم نان سنگک می گذریم نگاه می کردم بجز قوطی های پلاستیکی که معمولا داخل آنها خوراکیهای مضر و دارای مواد نگهدارنده و ... بوده بقیه همه اجناسی بود از قبیل جنس بنجل بزک شده که به من یا همسر یا فرزند قالب شده. از قبیل گلهای پلاستیکی بدون کیفیت ، گلدانهای چوبی دست و پاگیر و یا وسایل تزینی از سفر سوغات آمده که دلیل خاصی برای خرید نداشته جز به آنی مجزوب خرید شدن من نوعی برای خرید! قفس قناری مصنوعی که قناری آن با تمام شدن باطری اش دیگر عمر نکرده، ساعت دیواری که یک سال دوام نیاورده. قابهای عکس که از زیادی انها نالان شده ایم دستگیره بدون استاندارد شکسته شیرهای آب بی کفیت خراب شده ، شلینگ آفتاب سوخته ، گلدان شکسته،پمپ آب کولر سوخته (سالی یکی)،آینه سر طاقچه، موس، سفره، کفشهای دو روز کار کج شده و ...... این همه آنچه نبود که باید باشد بالاخره این قصه سردراز دارد و داستانی از هزاران است قصه جنس بنجل امروز گرفتاری دولت مردان هم گردیده حالا این عده یا خود دلال هستند یا مثل ما برق جنس آنها را گرفتار کرده. قیمت 200 کیلو اورانیم 20درصد ما چند قیمت دارد که ما بخواهیم با 4میلیارد پول خودمان در 4 قسط معاوضه کنیم. کسانی که به این خنثی کردن و اکسید کردن امروز افتخار می کنند خون دانشمندان شهید را نمی بینند. همین کالا را از آمریکا و غرب قیمت نمی گیرند دست در جیب ملت می کنند و آنرا به جنس بنجل که با لوکس تفاوت چندانی ندارد از چین و غرب مطالبه می کنند گرفتاری آخر سال خانه به تمام سال مردان دیپلمات تبدیل شده است. کی خواهیم فهمید وقتی آشغالی قیمتی روی جنس گذاشت که آنرا مطالبه نکنیم. اگر آن موقع هم بفهیم خوب است. سخن دانایان را که پشت گوش فکنده اند :: برچسبها: جنس,
****يا حق**** بازهم اين روزها حال و هواي شهرمون، حال و هواي محرم را پيدا کرد. بازهم بيرق "يا حسين" بر سر در خانه ها، مغازه ها، حسينيه ها و مساجد برافراشته شد و لباس هاي مشکي زينت بخش عاشقان و عزاداران حسيني و ... اين روزها که کمي نياز به دوباره ديدن داريم ديدن لبخندهاي دشمن و کينه نهان او اين که بايد ديد دشمن هنوز هم همان دشمن است که اگر فرصت کند چيزي را از ما باقي نخواهد گذاشت. دشمن، دشمن است چه اخم کند و چه تبسم! من را بگو که چرا دوباره فريب لبخند او را مي خورم. چرا؟ کم مي آورم؟! من مقصرم حسين مرا درمان کن برايم بفهمان که خون بر شمشير پيروز است. مگر تمام هستي خود را ندادي که من اين را بفهم ام چرا هنوز من درک نمي کنم؟! چرا...........؟ :: برچسبها: ماه محرم,
يا رب
در سالروز شهادت امام جواد عليهالسلام،چند سخن از آن بزرگوار و تسليت شهادتش به همه دوستداران خاندان اهل بيت. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: امام جواد,
يا جبار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: شما هرگاه دوست داشته باشيد با پروردگار سخن بگويد قرآن بخواند. امام علي عليه السلام: بدترين مردم کسي است که از لغزش ديگران در نمي گذرد و عيوب و خطايش را نمي پوشد. آنکس که آز و طمع شيوه خود ساخت خود را کوچک شمرد. دليري و شجاعت مرد به اندازه همت و غيرت اوست. آنکس که خودبين باشد بسيار کسان بر او خشم گيرند. آخرت هيچ جايگزيني ندارد و دنيا حق آدمي نيست. دانا کسي است که مي آموزد. بزرگترين اشتباه ها را نزد خدا زبان دروغگو دارد. ناتوان ترين مردم کسي است که نتواند دوستي گزيند. سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام علی,
يا جبار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: شيطان تا زماني که مؤمن بر نمازهاي پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پيوسته از او در هراساست.امام سجاد عليهالسلام: سعادت و خوشبختي انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است. هرکس انسان گرسنهاي را طعام دهد خداوند او را از ميوههاي بهشت اطعام مينمايد. هر آيهاي از قرآن، خزينهاي از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را که مشغول خواندن ميشوي، در آن دقّت کن که چه مييابي. حق را بگوئيد، هرچند برايتان دشوار باشد. به هر اندازه که نزد مردم بزرگ ميشويد، پيش نفس خويش، خودتان را کوچک کنيد. کسي که عزت را از غير خدا بخواهد، خوار و ذليل ميشود. خداوند امور فاسد بندگانش را از راه توبه اصلاح ميفرمايد. سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پیامبر اعظم,
يا عطشان با تسليت ايام سوگواري اباعبداللهالحسين عليهالسلام السلام عليک يا ابا عبدالله وعلي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني جميعا سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم ولادت در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما را فرمود تا کودک را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت. چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. حسين (ع ) و پيامبر (ص ) از ولادت حسين بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد(دهم هجري)اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند. حسين (ع ) با پدر شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد , جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند... امام حسين (ع ) با برادرپس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرا دارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريک رنج هاى برادر بود و چون ميدانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت . امام حسين (ع ) در زمان معاويه چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام , بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامى پايين بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت. قيام حسينىيزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامى تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . امام باقرالعلوم (ع ) به محمد بن مسلم که يکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى که به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد. ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملکوت خوبي ها و پاکدامني ها و فداکاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريها اکتفا کرد, بلکه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى , فداکارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزد مينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد. اميد که ما در ظاهر نمانيم هر چند که تظاهر خود در اين راه قدمي بزرگ است. :: برچسبها: ماه محرم,
يا راهبر با تبريک ميلاد با سعادت حضرت امام علي النقي الهادي عليه السلام به همه دوستداران خاندان نبوت و امامت. تولد حضرت امام علي نقي فرزند امام محمد تقي جوادالائمه عليه السلام و دهمين امام شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212(يا214)هجري قمري نوشته اند. مادر آن بزرگوار سمانه از زنان درست کردار پاکدامني بود که دست قدرت الهي او را براي تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادري را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايي قيام کرد . نام آن حضرت - علي - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهاي مشهور آن حضرت " هادي "(راهنما) و " نقي "(برگزيده) بود . حضرت امام هادي عليه السلام پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگي به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علي النقي (ع ) براي نشر احکام اسلام و آموزش شناساندن مکتب و مذهب جعفري و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهاي بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهباني فرهنگ اسلامي را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه اي از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبي نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعني متوکل عباسي - آني آسايش نداشت . به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والي مدينه بنا بر دشمني ديرينه و بدخواهي دروني ، به متوکل خليفه زمان خود نامه اي خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهاي ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزي و حتي ستمکاري وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهري و حکومت مادي دنياي فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوي دستگاه خلافت ، به متوکل عباسي نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتي است ، علي بن محمد ( هادي ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوي امام هادي (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسي است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفري آن دوران پربار ، شاگرداني در قلمرو اسلامي تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفري و دانشهاي زمان بودند ، و بدين سان پايه هاي دانشگاه جعفري و موضع فرهنگ اسلامي ، نسل به نسل نگهباني شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفري آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبي به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهاي وسيعي براي تعليم و نشر براي امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسي دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد . پس از آنکه حضرت هادي (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيي بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والي بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهري از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيي بن هرثمه گفت : اي مرد ، اين امام هادي فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي داني متوکل نسبت به او توجهي ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيي گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدي نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاري ترک داشت به نام وصيف ترکي . و نيز به يحيي سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادي را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسي ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيي بن هرثمه مأمور جلب امام هادي (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوي امام در متوکل و مردان درباري به خوبي آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسي که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علي النقي (ع ) اعتقادي به سزا داشت . روزي متوکل مريض شد و جراحتي پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراواني خدمت حضرت هادي (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علي بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودي يابد . وي کسي را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادي فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودي حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت بهبودي يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمي سر به مهر خدمت امام هادي (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزي از اين ماجرا نگذشته بود که يکي از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراواني در منزل علي بن محمد النقي ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالاي بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتي امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبي به تو نرسد . چراغي افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادي به نماز شب مشغول است و بر روي سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست . آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزي جز آن کيسه اي که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگري سر به مهر در خانه وي نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيري است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل برو . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايي نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمي روي حصيري که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علي (ع ) زندگي مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود . با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادي (ع ) بر وي خروج کند و خلافت و رياست ظاهري بر وي به سر آيد بيمناک بود . در مدت 20سال که حضرت هادي (ع ) در سامره بودند مراقبت سخت از او وجود داشت .و نيز نوشته اند : " متوکل عباسي سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعي ، در موضعي روي هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهي بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علي النقي ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهاي نظامي و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکي از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " . در اين مدت 20سال زندگي امام هادي (ع ) در سامرا ، به صورتهاي مختلف کارگزاران حکومت عباسي ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگي امام و رفت و آمدهايي که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتي از بني عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وي در نزديکي سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادي از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . " اصحاب و ياران امام دهم (ع ) متوکل که از دشمنان سرسخت آل علي (ع ) بود روزي ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وي پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علي (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفاي خاندان علوي بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفي کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعي خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادي (ع ) حضرت عبدالعظيم حسني است . بنا بر آنچه محدث قمي در منتهي الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام منتهي مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادي (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله اي مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ري آمد و در خانه مردي از شيعيان مخفي شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخي به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسي او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و تصحيح اصول رهبري در اجتماع اسلامي مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعي براي اين کار مأموريت داشته است .زيرا که نمي شود کسي با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسي که حتي عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوري که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعي و موضعي او ، بر خلاف نظر و رضاي امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ ديني و فقه سياسي بدان رسيده باشد " . صورت و سيرت حضرت امام هادي (ع ) خلفايي که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگي نسبت به قدرت ظاهري و دنياي فريبنده با خاندان علوي و امام همام حضرت هادي دشمني ديرينه داشتند و کم و بيش دشمني خود را ظاهر مي کردند ولي همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهاي علمي و تسلط وي را بر مسائل فقهي و اسلامي به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وي را ديده بودند . شهادت امام هادي (ع ) معتمد عباسي امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکري پيشواي حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه اي که در آن بيست سال زنداني و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد . زن و فرزندان امام هادي (ع ) 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکري (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جواني بود آراسته و پرهيزگار که بسياري گمان مي کردند مقام ولايت به وي منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکي سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " . زيارت جامعه کبيره که از امام علي النقي (ع) به ما رسيده است. زيارت جامعه کبيره که اقيانوسي مواج از معارف الهي و مضامين عالي مشتمل بر معرفي مقام ائمه عليهم السلام است؛ که به تعبير علامه مجلسي(ره) از نظر سند و روايت از صحيحترين و قويترين زيارات ائمه عليهم السلام است يادگاري عظيمي است که در حرم هر يک از ائمه معصومين عليهمالسلام آن زيارت را ميخوانيم. چند کلام از امام هادي عليه السلام: هرکه کمال دوستي خود را براي تو فراهم کرد، تو نيز کمال طاعت را برايش بگذار. هر کس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند. عاقّ [والدين] ، نادارى در پيدارد و به خوارى ميکشاند . آن که از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند . إنَّمَا الأعيادُ أربَعَةٌ لِلشّيعَةِ : الفِطرُ و الأضحى و الغَديرُ و الجُمُعَةُ ؛ امام هادى عليه السلام :شيعيان فقط چهار عيد دارند : فطر ، قربان ، غدير و جمعه .
اميد که خداوند قدر اين روز را که روز نيايش و برآورده شدن حاجات است به ما عنايت فرمايد.پيشاپيش عيد قربان را تبريک ميگويم بخصوص مسلماني که توانستند هواي نفس را لگدمال و در راه حق قدم نهند دل در جوشش ناب عرفه، وضو مي گيرد و در صحراي تفتيده عرفات، جاري مي شود. آن جا که ايوان هزار نقش خداشناسي است آنجا دل رشد ميگيرد و پرواز را تجربه ميکند. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بيقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شده است، نشاني که بر بالاي کوه جماعت را تا انتهاي تاريخ به خود خواند، اي انسانها بيدار باشيد که ظلم ماندني نيست از ظالمان نترسيد که هيچ بدست نخواهيد آورد .اي انسانها همديگر را دريابيد و به فکر عاقبت باشيد نه امروزتان فردايتان را فداي امروز نکنيد که امروز را با خاري از دست ×واهيد داد. پنجره باران خورده چشم ها از ضريح اجابت، تصوير مي دهد و اين صحراي عرفات است که با کلمات روحبخش دعاي امام حسين (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش مي کند و تو به آن گوش بده تا از کري به شنوايي برسي. اشک و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه. اجابت کن اين بنده سراپا تقصير را! عرفات نام جايگاهي است که حاجيان در روز عرفه (نهم ذي الحجه) در آنجا توقف مي کنند و به دعا و نيايش مي پردازند و پس از برگزاري نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز مي گردند و وجه تسميه آنرا چنين گفته اند که جبرائيل عليه السلام هنگامي که مناسک را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت *عرفت* و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد. و نيز گفته اند سبب آن اين است که مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي کنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند که براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا که يکي از معاني *عرف* صبر و شکيبايي و تحمل است. فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه * هو التَّوابُ الرّحيمْ
آدم از پروردگارش کلماتي دريافت داشت و با آن بهسوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.
طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:
ـ چرا گريه مي کني اي آدم؟
ـ چگونه مي توانم گريه نکنم در حاليکه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.
ـ اي آدم به درگاه خدا توبه کن و بهسوي او بازگرد.
ـ چگونه توبه کنم؟
جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع کرد و به دستور جبرئيل غسل کرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتي را که از پروردگار دريافت کرده بود به وي تعليم داد، اين کلمات عبارت بودند از:
آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک مي ريخت، وقتيکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با کلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت...... حضرت ابراهيم (ع) در عرفات
در صحراي عرفات، جبرئيل، پيک وحي الهي، مناسک حج را به حضرت ابراهيم (ع) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
پيامبر اسلام (ص) در عرفات
و نيز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخرين سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را که از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احکام کلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.
و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شکوه حجاج بيان داشت:
...... اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نکنم. شما به زودي بهسوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيک و بد شما رسيدگي ميشود. من به شما توصيه مي کنم هرکس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اکيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي کنم که به زنان نيکي کنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند. ......... من در ميان شما دو چيز بهيادگار مي گذارم که اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يکي کتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است. هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يکديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينکه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد. :: برچسبها: عرفه,
يا ضامن آهو ميلاد مسعود هشتمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت حضرت امام رضا عليهالسلام بر همه شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) مبارک باد در پست ميلاد رضوي زندگي آن امام همام را بيان داشتيم در اينجا از مادر مکرم آن حضرت ميآوريم *چگونه بانو «تکتم» به محضر امام موسي کاظم(ع) رسيدند: آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري، يعني تقريباً در همان سالي که وجود نازنين امام کاظم(ع) در سن 19 و يا 20 سالگي به سر ميبرند، در ميان کارواني که کنيزان و بردههايي را از شمال آفريقا (از شهر مريس) براي فروش به آن شهر آورده بود، وارد شهر مدينه شد. در آن کاروان، بردهها و کنيزان زيادي براي فروش وجود داشتند و اين بانوي بزرگوار نيز در آن کاروان، به عنوان يکي از کنيزان فروشي حضور داشتند. همچنين در منابع مربوطه آمده است: آن بانوي بزرگوار، به هنگام ورود کاروان به شهر مدينه، به شدت بيمار بودهاند، به گونهاي که صاحب کاروان، او را از کنيزان فروشي ديگر جدا کرده بود و به همين خاطر هم بود که وقتي امام کاظم(ع) براي بار اول، جهت خريداري کردن وي به آن کاروان سر زد، صاحب کاروان آن بانو را به وي نشان نداد و يا حتي وقتي که بعداً امام(ع) از صاحب کاروان، او را خريداري کرد، اصحاب و ياران امام(ع) از اينکه آن حضرت، يک کنيز بيماري را با آن همه اصرار و قيمت بالا، خريداري کرد، تعجب کردند. نجمه خاتون در بحبوحه شرايط سخت سياسي وارد مدينه شد *اوضاع شهر مدينه و منزل امام کاظم(ع) به هنگام ورود کاروان به شهر : ـ کاروان مربوط به آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري وارد شهر مدينه شد و از طرفي ديگر، چنانکه در منابع تاريخي ذکر شده است، وجود نازنين امام صادق(ع)، در سال 148 هجري قمري، يعني تقريباً يک سال پس از ورود اين کاروان به شهر مدينه، توسط زهري که از ناحيه حکومت عباسي به او خورانده شد، مسموم و به شهادت رسيد. به همين خاطر، وقتي آن بانوي مکرمه وارد شهر مدينه شد، هنوز امر خطير امامت و ولايت امت، به امام کاظم (ع) منتقل نشده بود، اين دوره از تاريخ اسلام، چنانکه در منابع معتبر تاريخي آمده است، در واقع پر آشوبترين و پر فتنهترين دوره تاريخ اسلام به حساب ميآيد. در اين دوره از تاريخ، دو خاندان فاسد بنياميه و بنيعباس در دستهها و جناحهاي مختلف، به شدت رو در روي هم قرار گرفته بودند و جنگها و خونريزيهاي زيادي، هر روز به گوش مردم مسلمان ميرسيد. بني اميه که قريباً تا چند دهه قبل از اين، به اوج قدرت و سلطنت بر ممالک عربي دست يافته بودند و ظلم و ستم آنها در حق شيعيان و علويان به اوج خود رسيده بود، هماکنون به بهانه مقابله با دشمن سرسخت خود، يعني خاندان بنيعباس، از کشتن علويان و شيعيان و مردمان مظلوم، هيچ ابايي نداشت و براي دفاع از قدرتي که در دست داشت، دست به هر فتنهاي ميزد. در اواخر عمر شريف امام صادق(ع) بني عباس بر بنياميه غالب شدند و توانستند قدرت را از چنگ آنان بيرون بياورند و سرانجام، منصور عباسي که حاکمي بسيار ظالم و مستبد و فاسد بود، بر اريکه سلطنتي تکيه زد و آنگاه همه کينهها و عداوتهاي خاندان عباسي را از علويان و خاندان اهلبيت(ع) ظاهر ساخت و تا ميتوانست به ظلم و ستم در حق آنان و به قتل و کشتارشان اقدام کرد. بنابراين در اين دوره از تاريخ، خانه امام(ع) کاملاً تحت نظارت و محاصره دستگاه فاسد حکومتي بود، به گونهاي که کوچکترين ارتباط اصحاب و ياران و علويان با اين خانه، تحت کنترل بود و معمولاً به قتل و اسارت اصحاب ميانجاميد. مادر امامان هفتم و هشتم از اهالي اندلس بودند *مادر امام کاظم(ع) نيز از اهالي اندلس بودند: ـ مادر امام کاظم(ع)، حميده خاتون در ابتدا کنيزي بودند که از منطقهاي از مناطق شمال آفريقا و از حوالي اندلس (اسپانياي فعلي) از قومي از اقوام بربر، براي فروش وارد مدينه شده بود و وجود نازنين امام باقر(ع) او را خريداري کردند و سپس او را به همسري فرزند معصومش امام صادق(ع) در آوردند. اين زن در واقع، معلم و مربي بانو تُکتَم، مادر حضرت معصومه(س) نيز به شمار ميرود و در حقيقت به نوعي، همولايتي آن بانو نيز محسوب ميشود؛ چرا که هر دو بانوي بزرگوار از همان حوالي اندلس و نَوب (از نواحي شمال آفريقا) به عنوان کنيز، به مدينه آورده شده بودند و سپس از قضاي لطف آميز پروردگار متعال، افتخار ورود به منزل امام معصوم(ع) را کسب کردند و در نهايت، به نکاح بهترين مخلوقات روي زمين در آمدهاند. *حميده خاتون، از کنيزي تا بزرگترين عالمه دين: بانو حميده خاتون زني بسيار دانشمند، فقيه، عالمه و آشنا با معارف بلند ديني بود، او به بسياري از احاديث معصومين (ع)، به ويژه نسبت به احاديث صادر شده از زبان مبارک امام صادق(ع) آگاه بود و حتي به نشر و ترويج و نقل احاديث آن امام بزرگوار به خصوص در ميان بانوان مسلمان ميپرداخت. مرحوم شيخ عباس قمي، صاحب کتاب مشهور مفاتيح الجنان در کتاب ديگرش منتهي الآمال چنين مينويسد: آنچه بر من از برخي روايات مفهوم شد، آن است که آن مخدره، چندان فقيهه و عالمه نسبت به احکام و مسائل دين بوده است که وجود نازنين حضرت صادق(ع) زنهاي جامعه را که در مسائل ديني از آن حضرت سئوال ميکردند، به آن بانوي مکرمه ارجاع ميدادند تا مسائل خود را از او سوال کنند. رؤياي صادقانه امام کاظم(ع) قبل از ازدواج *ماجراي آن رؤياي صادقانهاي که امام موسي کاظم(ع) قبل از ورود نجمه خاتون به مدينه ديدند: ـ برخي از محدثين و مؤرخين در منابع مربوط به زندگاني امام کاظم و يا امام رضا(ع) نوشتهاند؛ در همين اوضاع و زمان بود که وجود نازنين امام کاظم(ع) در شبي از شبها، جد اعلاي خود حضرت رسول اکرم(ص) و همچنين جد بزرگوارش حضرت علي(ع) را در خواب ديد که آن دو حضرت، پارچهاي ابريشمي به همراه خود داشتند و وقتي آن را باز کردند، در ميان آن پيراهني بود که آن را به دستان مبارک امام کاظم(ع) دادند و امام(ع) وقتي آن پيراهن را نگريست، ديد که عکس دختري نوراني و خوشسيما بر روي آن نقش بسته است. آنگاه حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت اميرالمومنين(ع) خطاب به آن حضرت فرمودند: اي موسي، بدان که از اين کنيز، بهترين انسانهاي روي زمين براي تو متولد خواهد شد و سپس فرمودند: «اي موسي! هرگاه که آن مولود به دنيا آمد، نام او را علي بگذار». و فرمودند: (اي موسي) همانا خداوند متعال به واسطه آن مولود "يعني وجود نازنين امام علي بن موسي الرضا(ع)" عدالت و رأفت و رحمت خود را براي خلائق خود آشکار خواهد کرد؛ خوشا به حال کسي که او را تصديق کند و واي بر حال آنکه با او دشمني کرده و او را تکذيب کند. *ماجراي ورود بانو تکتم به خانه امامت : ـ «هاشم بن احمر» راوي اين ماجرا، قضيه را چنين تعريف ميکند: روزي امام کاظم(ع) مرا به حضور خود طلبيدند و از من سوال کردند: آيا خبر داري که به تازگي کارواني از حوالي مغرب کنيزاني براي فروش وارد مدينه کرده است؟ من عرض کردم: نه فدايت شوم، من خبر ندارم. آنگاه امام (ع) فرمودند: چرا، به تازگي کارواني وارد شهر شده است، آماده شو، تا نزد آن کاروان برويم. پس من به همراه آن حضرت راه افتاديم و آن کاروان را در شهر پيدا کرديم، وقتي از صاحب کاروان سوال کرديم، فهميديم که تنها هفت کنيز از آن کاروان باقي مانده است و فعلاً به فروش نرسيدهاند. صاحب آن کاروان، وقتي قصد قصد امام (ع) را براي خريد کنيز متوجه شد، همه آن ده کنيز را يک يک به آن حضرت نشان داد، ولي امام (ع) هيچ کدام از آنها را نخواست و گويا به دنبال يک کنيز خاصي ميگشت، پس، از آن مرد پرسيد: آيا کنيز ديگري به همراه داري؟ آن مرد گفت: نه، کنيز ديگري ندارم. آن حضرت فرمودند: چرا، بايد کنيز ديگري هم به همراه داشته باشي! من از اين سخن امام تعجب کردم تا اينکه پس از چندين بار پرسش امام(ع)، سرانجام آن مرد گفت: به خدا، من هيچ کنيز ديگري به همراه ندارم، مگر يک کنيزي که هم اکنون بيمار است و به درد شما نميخورد. امام(ع) فرمودند: همان کنيز را براي من بياور. برده فروش از آوردن آن کنيز امتناع ميکرد و من تعجبم از اين اصرار امام، رفته رفته زيادتر ميشد. پس از آنکه چندين مرتبه آن برده فروش، حرف امام(ع) را زمين انداخت، آن حضرت به منزل خود برگشت، ولي فرداي آن روز دوباره مرا به سراغ آن مرد فرستاد تا به هر قيمتي که شده، آن کنيز را براي او خريداري کنم. پس من دوباره نزديک آن کاروان رفتم و پيغام امام(ع) را به صاحب کاروان رساندم، آن مرد در پاسخ گفت: مانعي نيست، ولي بدان که قيمت آن کنيز بسيار گران است. من پس از آنکه ديدم، آن مرد روي حرفش محکم ايستاده است، گفتم: مشکلي ندارد و بالاخره با بهايي بسيار زيادتر از بهاي يک کنيز معمولي، او را خريداري کردم. اما در همان موقعي که ميخواستم آن کنيز را به منزل امام(ع) ببرم، آن مرد مرا صدا زد و از من پرسيد: راست بگو، آن مردي که ديروز همراه تو بود، چه کسي بود؟ من گفتم: او مردي از بني هاشم بود. پرسيد: از کدام سلسله بنيهاشم؟ گفتم: همين اندازه بدان که او از بزرگان دين اسلام است. آنگاه آن مرد گفت: من نميدانم که او چه کسي است، ولي بدان که من اين کنيز را از دورترين بلاد غرب خريداري کردهام، روزي زني از اهل کتاب، اين کنيز را ديد و از من پرسيد: اين کنيز را از کجا آوردهاي؟ من به او گفتم: من اين کنيز را براي خودم خريدهام و قصد فروش آن را ندارم. گفت: چنين کنيزي سزاوار نيست که در نزد امثال تو باشد، بلکه بايد اين کنيز نزد بهترين مرد روي زمين باشد و همانا از آن مرد، پسري به وسيله اين کنيز به دنيا خواهد آمد که اهل مشرق و مغرب زمين، همگي از او اطاعت کنند. هشام ميگويد: من آن موقع، معني کلام او را نفهميدم، ولي بعداً که امام(ع)، آن رؤياي خود و همچنين علت خريداري آن کنيز را براي من بيان کرد، فلسفه آن را متوجه شدم. سپس هشام ميگويد: آنگاه من آن کنيز را به منزل امام کاظم (ع) بردم، وقتي به خانه آن حضرت رسيدم، ديدم که آن حضرت با اصحاب خود نشستهاند و مشغول بحث و گفتگو هستند. پس من سلام کردم و همه ماجرا را که آن برده فروش به من گفته بود، براي آن حضرت بازگو کردم، آنگاه يکي از اصحاب امام(ع)، فلسفه خريد آن کنيز را از خود آن حضرت سوال کرد آن حضرت در جواب فرمودند: به خدا سوگند که من اين کنيز را جز به فرمان خداوند متعال خريداري نکردم و همانا از طرف خداوند متعال، من به خريد او، امر شدم. :: برچسبها: امام رضا,
يا غفار رسول اكرم صلي الله عليه واله و سلم: سر لوحه كارنامه مومن، دوستي با عليبنابيطالب است. من شهر علم هستم و علي عليهاسلام دروازه آن، پس؛ هر كه علم خواهد بايد كه از در وارد شود. فرزندان خود را بزرگ بداريد و آنان را خوب تربيت كنيد، تا آمرزيده شويد. ثابت قدمترين شما بر صراط، كسي است كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد. مهدي امت من كسي است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از عدل خواهد كرد. اگر بنده خدا ميدانست كه در ماه رمضان چه بركتي وجود دارد، دوست ميداشت كه تمام سال، رمضان باشد. براي بهشت دري است بنام ريان كه فقط روزهداران از آن وارد ميشوند. سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پيامبر اعظم,
يا حي بمناسبت شهادت امام موسي كاظم عليه السلام امام موسى الكاظم عليه السلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت. بدين ترتيب ايشان 55 سال بيشتر عمر نكردهاند. ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثني عشر(ع) ونهمين معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلي ميان مكه و مدينه) به روز يكشنبه 7 صفر سال 128 يا 129 ق واقع شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الكاظم) گرديد. آن حضرت به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت حميده كنيزي از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربي (بربري) گفته اند ..... برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند. امام موسي الكاظم (ع) هنوز كودك بود كه فقهاي مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مي پرسيدند و كسب علم مي كردند چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت: در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطحمي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در (ارشاد) متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند. برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.
ـ شخصيت اخلاقي: او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بران و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود. شبها بطور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود. ـ برخورد حاكمان سياسي معاصر با امام: مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است. ـ زمخشري در (ربيع الابرار) آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود: زندان نمودن امام و چگونگي شهادت: درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون راه يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند. عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كهموسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.
نجمه همسر امام:
نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجيب و پاكيزه بود.حميده ، همسر امام صادق (ع )، او را كه كنيزى از اهالى مغرب بود، خريد و به منزل برد. نجمه در خانه امام صادق (ع )، حميده خاتون را بسيار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هيچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حميده در عالم رويا، رسول گرامى اسلام (ص )را ديد كه به او فرمودند:اى حميده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زيرا از او فرزندى به دنيا خواهد آمد كه بهترين فرد روى زمين باشد.پس از اين پيام ، حميده به فرزندش امام كاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانويى است كه من هرگز بهتر از او را نديده ام ، زيرا در زيركى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نيز در حق او نيكى كن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد كه در شكم مادر به تسبيح و تهليل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگينى نمى كرد وچون به دنيا آمد، دست ها را بر زمين گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندكرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گويا با خدايش رازو نيازمى كرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، اين بانوى مكرمه با تربيت گوهرى تابناك ، ارزشى فراتر يافت . فرزندان امام: بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسي كاظم (ع) سي و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هيجده تن از آنها پسر بودند و علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم افضل ايشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسي و محمد بن موسي و ابراهيم بن موسي بودند. يكي از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته اند. تأثير علمي آن بزرگوار:
امام هفتم (ع) با جمع روايات و احاديث و احكام و احياي سنن پدر گرامي و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و علي رغم موانع بسيار در راه انجام وظايف الهي تا آنجا پايداري كرد كه جان خود را فدا ساخت.
سخناني از آن امام معصوم عليه السلام: عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛ كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است. لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛ اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام ميكرد. لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛ كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست. ما مِن شَىءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛ در هر چيزى كه چشمانت ميبيند، موعظهاى است. مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛ هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز ميدارد. مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است. خداي متعال براي هدايت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل هاي مردم است.
:: برچسبها: امام موسي كاظم,
يا حي در حالي که همه هيمنه دشمن را بزير کشيدهايم و بيداري اسلام پيش بيني شده خميني کبير(ره) را با چشمان خود مشاهده ميکنيم و ميرويم که در اوج قرار گيريم مقداي انقلاب با پيش بينني دقيق و رهبري تمام در حرم مطهر امام راحل هشدار ميدهند که: عزيزان من، جوان هاي عزيز، مردم مؤمن! بله، ما رکورد زديم، ما پيشرفت کرديم اما اگر دلمان را به آنچه تاکنون به دست آورديم، خوش کنيم، شکست خواهيم خورد. اگر توقف کنيم، به عقب پرتاب خواهيم شد. اگر دچار غرور شويم، دچار عجب و خودشيفتگي شويم، به زمين خواهيم خورد. و به مسئولان نکات ظريفي را چون آينه در برابرشان قرار ميدهد که: اگر ما مسئولان کشور... دچار خود محوري شويم، دچار تکبر شويم، دچار خود شگفتي شويم، تو دهني خواهيم خورد... در پي کسب محبوبيت نباشيم، دنبال تعلقات دنيوي نباشيم، دنبال پرداختن به اشرافيگري و تجملات نباشيم... در راه پيشرفت توقف ممنوع است، خودشگفتي ممنوع است، غفلت ممنوع است، اشرافيگري ممنوع است، لذت جويي ممنوع است، به فکر جمع کردن زخارف دنيا افتادن، براي مسئولين ممنوع است. با اين ممنوعيت هاست که مي توانيم به قله برسيم... ما داريم در دامنه حرکت مي کنيم، ما هنوز به قله نرسيده ايم، با آن فاصله داريم. آن روزي که ملت ايران به قله برسد، دشمني ها تمام خواهد شد... ما تا آن روز فاصله داريم، حرکت را بي وقفه بايد ادامه دهيم. و امروز بايد بفهميم که دوباره در گردنه هستيم هرچند در خيالمان بالا ولي مواظبت و بگوش گرفتن تذکرات دوباره لازم است و واجب وگرنه ....... ميدان همان و گوي هم همان :: برچسبها: امام خامنه اي,
يا احد نشسته در خود هستم؟ نيستم! در انديشههاي دور بر هم گرديده صدايم بنويسم؟ ننويسم! دلم هيچ ميزاني ندارد آخر اين هم شد تصميم انجام دهم؟ ندهم دورتر از زندگي نزديکتر از هوا بهار اينجا در زمستان عقلم مسدود شده قدمي که جلو آيم انگار پسروي کردهام خدايا! جاودانه نگاه ميکنم ميبينم؟ نميبينم! رعد و رسا ميرود از پس خال ابري ابرو ميگشايد ميافشانم؟ نميافشانم! قافله در زير است باري بر دوش انتظارم ساده نيست انگار همه چيز را ساده گرفتهايم اينطور نيست ساده نيست اينهمه سادگي راحت از کنار او گذشتيم ولي دلمان از کنارش نگذشته قد رعنا نشاني از اوست مارکي بدون علامت مميزه! چقدر اين کلمه غريب است تقريبا ساده اما پر از مفهوم بيمفهوم شايد بتوان جملهاي پيدا کرد براي گفتن بگويم بيتکلف در نزد هر خرد و بزرگ جايي ميخواهيم ولي توان نوشتن نداريم واقعيت تلخ گويند ولي شيرين است مادر نگهداريم کن پناهم ده اي همه يزرگي خرمي دستانت را ميخواهم نيست اکنون باريکهاي از آب در گوشهاي از آبانبار تلنبار شده گوش کنم؟ گوش نکنم! فصل زمستان هم بگذشت پس در انتظار پاييز نيمخيز شدهايم باور کنم؟ باور نکنم! جاده در انتها روشن است بروم؟ نروم! کاسه همان ظرف بزرگ صبر امروز دارد تکميل ميشد سرريز آنرا ميچشم داغ است و جوشان بچشم؟ نچشم! رکاب زخمي در دستان او است چون شمشيري در غلاف خود چسبيده بر بر مردي جنگجو پيدا کن قلم و کاغذ ميخواهيم آغاز کنيم يک گفته بسيار ساده بنويسم؟ ننويسم! :: برچسبها: مادر,
يا اعلي و شعر معلم زير از اعظم سبحاني تقديم به شما: بوي گل بوي بهاران مي دهي مثل شبنم بوي باران مي دهي آبي استي مثل آرامش به من درس خوبي درس ايمان مي دهي يک بغل لبخند با فرفره دست ما گل هاي خندان مي دهي تو به من با لحن خوب کودکي ياد ايام دبستان مي دهي ياد ژاله ياد گلهاي غريب مانده در اندوه گلدان مي دهي روز باران و کتاب گمشده ياد کبراي پريشان مي دهي بوي خوبي بوي بودن بوي مهر بوي لطف خاله مرجان مي دهي آب بابا نان ندارد دست تو خالي اما تو به من جان مي دهي خوب مي دانم اگر دارا شوي به تمام کودکان نان مي دهي آشناي تشنگي هاي زمين تو به شبنم چشم گريان مي دهي در جهاني خالي از مهر و صفا بوي بخشش بوي احسان مي دهي برگ ها گر تر شد از اشک يتيم دفتري از جنس باران مي دهي ميرزاي کوچک قلب مني بوي جنگل هاي گيلان مي دهي ميهن خود را کنيم آباد را ياد فرزندان ايران مي دهي :: برچسبها: شهيد مطهري,
يا عزيز به مناسبت شهادت يگانه دخت پيامبر اعظم(ص) شعري از عزيزي در پي ميآوريم
بايد از فقدان گل، خونجوش بود :: برچسبها: امام علي,
بنام ياور بي نظير ماهها بود که رسانههاي بيگانه همان بوقهاي استکباري و مزدوران آنها گردخاک براه انداختهاند که مردم را از نظامشان با فاصله نشان دهند تمام توان و قدرت خود را بکار گرفتند که نظام را در عرصه اقتصادي ناتوان جلوه داده و مشکلات را بر مردم زياد کنند آبي گل آلود و ماهي خود را صيد نمايند. اخلال در قيمت ارز و سکه و آهن و... اخلال در ورود کالا و دپو کردن اجناس و مايحتاج مردم و احتکار و انواع طرفندها بکار بستند شايد بتوانند به نتيجه مطلوب خود برسند ولي هوشياري ملت ايران و خشم گرفتن به کانون فتنه و اشاره بر نداشتن از دشمن اصلي همه توان زورگويان داراي حق ناحق وتو سازمان دول را ابتر گذاشتند و سپس با پيش بيني و يک حرکت رهبر توانا و بصير خود در 22 بهمن ديروز تمام رشتههاي استکبار را پنبه کردند.آفرين به اين امت بصير. هرچند که دشمن دست از دشمني خود بر نخواهد داشت ولي امروز ملت ايران نشان داد که راه خود را در همه کوره راهها پيدا کرده و تمام چالهها را ميشناسد و بهتر از هر زماني ميداند که سخن حق از کجا بلند است و دروغها از کدام بلندگو بلند است. جهاني که امروز به پيچ بزرگ خود رسيده از غرب تا شرق يک پيام را نشان ميدهد و آن پايان جهان دروغگو و چپاولگر محق نشاندهنده جديد است. همانها که با بلندگو حقوق بشر براي سربريدن حقوق ملتها همه جا هستند همانها که براي سخنان ناحق خود همه را ناحق ميپندارند همانها که جز حرف خود هيچ سخني را نميشنود اما... امروز جنبش والستريت و جبهه ضد استکباري در کشورهاي غربي و عربي و غير آن همه جا را فراگرفته است ديگر براي جهان تزوير جز گردن نهادن به حق مردم ستم کشيده راهي نمانده جهاني که کارخانههاي اسلحه سازي غرب و آمريکا آنرا تحريف کنند جز 15هزار ميليارد بدهي براي آمريکا جيزي ندارد اما ديگر مردم نخواهند گذاشت که اين وضع ادامه يابد خواهيم ديد به فضل ياور مستضعفان بزودي حکام حلقه بگوش کشورهاي بحرين و عربستان هم به ديگر حکام مستبد خواهند پيوست و آنوقت معلوم خواهد شد که جهان به کجا رسيده است. :: برچسبها: امت ايران,
يا محسن اي چشم گريان از غم فراق بهترين بنده و شايستهترين خلق نزد تو، اي در حزن نشسته براي رفتن خُلق عظيم به سوي خالق. اي دل غمبار از عروج مهربانترين خلق به خلق از خاک به افلاک. دمي غصه و غم از رحلت والاترين نبي و آخرين نبي اعظم حضرت محمد مصطفي (ص) به سوي خالق خويش. پيامبري که براي امت رحمت بود و برکت. پس رحلت جانگدازش تسليت باد و تسليتي مضاعف براي شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبي عليهالسلام و سلاله پاکش حضرت امام رضا عليه السلام. در آستانه سالروز رحلت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) و شهادت امامان بزرگوارمان حضرت امام حسن مجتبي(ع) و حضرت امام رضا(ع) و در ايامي که دل ها از فراق ، داغدار و چشم ها به ماتم اشکبار است، سروده اي در وصف رسول خدا(ص) مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد گوهر صلوات چراغ هدايت گري بشر، همواره روشن است؛ چنان که نام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله جاويد است. روزهاي مقدس خدا، يادواره هايي از فضايلند و امروز، رنگ و بوي صلوات گرفته ايم. امروز در فضايي آکنده از بغض و غزل گريه، دل را قرين عطر صلوات مي کنيم و در غمِ گل هاي محمدي شريک مي شويم. انگيزه اي فراهم شده تا با ارج نهادن به تلاش هاي بي وقفه حبيب خدا، از خوان پر کرامت صلوات بهره مند شويم. فرصتي مهيا شده تا پس از بررسي «معناي اين ذکر شريف» و «چگونگي درود عرشيان و فرشيان»، و نيز بررسي «صلوات در قرآن کريم» و «نماز»، به مساحت معنوي اين ذکر کوتاه بيشتر پي ببريم. از جمله بدانيم: «صلوات گناهان را از ميان مي برد»، «وسيله برآمده شدن حاجات است»، «فقرزدايي مي کند»، «باعث استجابت دعا مي شود»، «نقش مهمي در قيامت و در سنجش اعمال دارد» و «در محو شدن گناهان مؤثر است». با هم به سمت دشت اشراق صلوات گام برمي داريم: اللهم صل علي محمد و آل محمد در حزن بي شمارمسجدالنبي در تراکم سوگ واژه هاي وداع، غمگنانه ترين تصوير امروز است. صلوات و محراب و منبر، در جامه اشکند و مهرانگيزترين خانه وحي، در حزن بي شمار. صحيفه هاي رسولان پيشين، در محضر شريف قرآن با دسته گل هاي تسلي نشسته اند. سرتاسر امروز، درياي تيره ماتم است. بوي شرجي عزا، سرزمين شعرهاي آيين را فرا گرفته است. 28 صفر، پاي هموارترين بيان ها را نيز به تيغستان اندوه کشانده است. تاريخ که روزگاري هجرت طربناک پيامبر را تا مدينه عاشق ديده بود، اينک اين هجرت غمبار را چگونه روايت کند؟ دستي کو تا غبار تلخ مرثيه را بزدايد؟ همه هستي مصيبت زده اند. با کوچ زبده وجود، گرداگرد دين برگزيده، شيون هايي از تبار غروب است و ماتم سرايي. نگاه کن کنار رسالت سبزي که بر دوش قلم نهاده شده، داغ بيست و هشتم صفر را. معناي صلواتصلوات در اصل به معناي دعاست و نماز را به دليل دربرداشتن دعا، «صلاة» مي گويند. در عرف، صلاة را بر دو چيز اطلاق مي کنند: يکي «درود»، که دعايي خاص است و ديگري «نماز» که عبادتي مخصوص است. گفته اند حقيقت دعا آن است که بنده با تمام اعضا خدا را بخواند. درود دهنده نيز بايد گاه فرستادن صلوات، دلش با زبان موافق باشد و اين الفاظ کوتاه و روشن را با تأمّل و توجه جان، همراهي کند. پژوهش بيشتر در ترجمان صلاة، ما را به احتمال هاي ديگري در اين زمينه رهنمون ميسازد: گروهي صلاة را از «صله» دانسته اند و بر اين عقيده اند که نمازگزار حقيقي آن است که در حال نماز، از خلق منفصل و به خالق متصل گردد، و درود دهنده کامل نيز آن است که از آثار بدعت، منقطع و به انوار سنت متصل شده باشد. دسته ديگر، ريشه صلاة را «تصليه» مي دانند که به معناي پيروي است. بر اين اساس، نمازگزار، پيرو شارع در امر او و درود دهنده، تابع پروردگار و فرشتگان خواهد بود، به فرموده آيه شريف: «إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ». (احزاب: 56) صلوات در قرآن کريمقرآن مجيد در آيات فراواني، از آخرين سفير الهي و اين شخصيت پرفروغ عالم هستي، به شکل هاي گوناگون سخن گفته و چهره مقدس و ملکوتي اش را به تصوير کشيده است. گاه نام مقدسش را با تعظيم ياد مي کند. زماني اطاعت از او را اطاعت از پروردگار و نافرماني او را نافرماني خدا برمي شمارد. گاهي به وجود پربرکتش سوگند ياد مي کند و وقتي ديگر به دفاع از او برمي خيزد. خداي کريم افزون بر بيان اوصاف پيامبراعظم صلي الله عليه و آله در قرآن مجيد، احترام به آن حضرت را يکي از واجبات مسلمانان برشمردهو در آياتي، همگان را به اين امر مهم و وظيفه شرعي فراخوانده است. از جمله مصداق هاي آشکار احترام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله ، مسئله صلوات است. جالب اينکه پروردگار پيش از آنکه چنين دستوري را صادر کند، نخست خود و فرشتگانش براي پيامبر، صلوات مي فرستند و سپس مي فرمايد: «اي مؤمنان! شما نيز به دليل اداي احترام و رعايت حقوق رسول خدا صلي الله عليه و آله بر او صلوات و درود بفرستيد». (احزاب: 56) پيوند صلوات و نمازدر تفسير منسوب به امام حسن عسکري عليه السلام آمده است: «از حقوق نماز اين است که پس از نماز، با اعتقاد به اينکه پيامبر و آلش بهترين انتخاب شدگان هستند، بر آنها صلوات بفرستي». از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است: «روزه با دادن زکات فطره تمام مي شود، همان طور که نماز با صلوات بر محمد و آلش به پايان مي رسد. کسي که روزه بگيرد و عمدا زکات فطره ندهد، روزه اش، روزه نيست، همان گونه که اگر کسي نماز بخواند و عمدا صلوات بر محمد و آلش را ترک کند، نمازش، نماز واقعي نخواهد بود». صلوات، برطرف کننده نيازپيامبر اعظم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «صلوات فرستادن شما بر من، باعث روا شدن نيازهايتان است. در اين صورت، خدا را از شما راضي مي گرداند و اعمالتان را پاکيزه مي کند.» امام صادق عليه السلام روش خواستن حاجت را اين گونه شرح مي دهد: «هرگاه اراده کرديد چيزي از نيازمندي هاي دنيا را از خداوند سبحان بخواهيد، ابتدا بايد خدا را بستاييد و سپس بر محمد و آل محمد صلوات بفرستيد. آن گاه حاجت خود را از خداوند کريم درخواست کنيد.» نيز از آن حضرت است که: مردي وارد مسجد شد و پس از به جا آوردن نماز، دست به سوي درگاه خدا بلند کرد و نيازهاي خود را طلبيد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که در مسجد حضور داشت، با مشاهده اين وضع فرمود: اين بنده در خواسته خود از خدا تعجيل کرد. سپس شخص ديگري آمد و دو رکعت نماز گزارد و ثناي خدا را به جا آورد. آن گاه بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاد و خدمت حضرت رسيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «دعايت در آستانه اجابت است». برطرف شدن فقر با صلواتفرستادن صلوات، توان گري مي آورد و فقر را از انسان مي زدايد. گويند: فقيري در حال تنگ دستي پيامبر را در خواب ديد. حضرت به او فرمود: اگر مي خواهي بي نياز شوي و خداوند براي تو از آسمان روزي برساند، بر من صلوات بفرست. پس از اين خواب، آن مرد شروع به فرستادن صلوات کرد. چند روزي نگذشته بود که در راه عبور از خرابه اي، پايش به خشتي خورد و هنگامي که خشت کنار رفت، ناگهان چشمش به گنجي از طلا افتاد، ولي با خود گفت: پيامبر فرموده که خدا از آسمان برايم روزي خواهد فرستاد. از اين رو، به آن دست نَزَد و به خانه رفت. در خانه جريان را براي همسرش تعريف مي کرد که به طور اتفاقي مرد يهودي اي که همسايه آنها بود، صداي او را از پشت بام شنيد و از محل گنج آگاه شد. يهودي، غلام خود را صدا کرد و سراغ گنج رفتند. وقتي به آن محل رسيدند، به غير از چند مار و عقرب چيزي ديگر نديدند. يهودي مار و عقرب ها را جمع کرد و به قصد انتقام از دروغ پردازي آن مردم مسلمان، آنها را به خانه آورد و از سوراخ پشت بام به خانه مرد مسلمان ريخت. همه مار و عقرب ها دوباره به طلا تبديل شدند و آن مرد فقير مسلمان به آرزوي خود رسيد و خدا از آسمان برايش روزي فرستاد. يهودي از شدت شگفتي فرياد زد: اين چه سرّي است که کوزه پيش من پر از مار و عقرب بود و نزد شما پر از دينار؟ آن مرد مسلمان گفت: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به من فرمود: اگر ميخواهي بي نياز شوي، بر من صلوات بفرست. در اين هنگام مرد يهودي اسلام آورد و مسلمان شد. اگر از آفت دوران شکسته حال شوي امان طلب ز جناب مقدس نبوي و گر سهام حوادث تو را نشانه کند پناه بر به حصار درود مصطفوي استجابت دعا با صلواتدعا براي رسيدن به مرحله استجابت، نيازمند صلوات است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «هر کس، اگر حاجتي داشته باشد، بايد اول بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، سپس حاجت خود را بخواهد و در پايان دعا نيز صلوات بفرستد؛ زيرا حق تعالي، کريم تر از آن است که دو طرف دعا را قبول کند و وسط دعا را نپذيرد. صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله ، حجاب ها را برطرف مي کند.» بيان ديگر ايشان چنين بر جان ها مي نشيند: «هميشه ميان دعا و مستجاب شدنش، حجابي مي آيد و مانع مي شود، و تا بر محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاده نشود، آن حجاب برطرف نمي گردد». بي بدرقه درود او هيچ دعا البته به منزل اجابت نرسد صلوات، مهريه حوّا بوده است. در أمالي شيخ صدوق آمده است که حضرت آدم عليه السلام ده بار بر پيامبر صلوات فرستاد تا خداوند حوا را به ازدواج او درآورد. ارتباط پيامبران پيشين با صلوات امام هادي عليه السلام به عبدالعظيم حسني فرمود: حق تعالي ابراهيم را خليل خود گردانيد به دليل آنکه بسيار بر محمد و آل او صلوات مي فرستاد. خداوند به موسي عليه السلام وحي کرد: اي موسي! آيا مي خواهي من به تو، از کلامت به تو، از نگاهت به چشم تو، از روحت به بدن تو و از انديشه ات به دل تو نزديک تر باشم؟ موسي عليه السلام عرض کرد: آري. خطاب رسيد: اکنون که جوياي اين سعادت هستي، بر حبيب من، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله صلوات بفرست؛ زيرا صلوات بر او، رحمت و نور است. صلوات و رنج شيطان روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از راهي عبور مي کرد. شيطان را ديد که خيلي ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده اي؟ گفت: اي رسول خدا! از دست امت تو رنج مي برم. پيامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت: امت شما شش ويژگيدارند که من طاقت ديدن آنها را ندارم: 1) آنکه هر وقت به هم مي رسند، سلام مي کنند. 2)اينکه با هم مصافحه مي کنند. 3)آنکه هر کاري مي خواهند انجام دهند، ان شاءالله مي گويند. 4) از گناهان استغفار مي کنند. 5)تا نام شما را مي شنوند، صلوات مي فرستند. 6)ابتداي هر کار بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند. در بخش آغازينِ روايتي مي خوانيم: «فرداي قيامت در ترازوي عدل الهي، چيزي سنگين تر از ذکر صلوات بر محمدو آل محمد صلي الله عليه و آله نيست». حِرز امان چيست؟ نعت و نام محمد صلي الله عليه و آله صلّ عَلي سيّدالأنام محمد صلي الله عليه و آله در تاريخ آمده است: زني، پسر نابينا و ناشنوايي داشت. روزي خدمت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله رسيد و درخواست کرد بچه او را شفا دهد. حضرت فرمود: اي زن! اگر مي خواهي شفا يابد، بر من صلوات بفرست. آن زن برخاست و در مسير خانه، هر گامي برمي داشت، يک صلوات مي فرستاد. هنگامي که به خانه رسيد، فرزند خود را سالم ديد. پس خدمت پيامبر بازگشت و موضوع شفا يافتن فرزندش را به آن حضرت عرض کرد. حاضران در مجلس، شادمان گشتند. آن گاه جبرئيل نازل شد و عرض کرد: خداوند مي فرمايد: همان گونه که او را به برکت صلوات شفا دادم، در روز قيامت، گناهان امت تو را نيز به برکت صلوات مي آمرزم. سر خيل رُسُل، شافع روز عَرَصاتب نمود به امت از کَرَم راه نجات فرمود خدا جمله گناهش بخشدهر کس که براي من فرستد صلوات. صلوات، موجب حصول رضاي خداست: تمجيد و پرداختن به مدح کسي، موجب خرسنديِ دوست او مي شود. از اين رو، ياد کردن حبيب خدا با صلوات ـ که نشانه تعظيم است موجب خشنوديِ حق تعالي است. صلوات، موجب اثبات محبت بنده به خداست: زيرا نشانه دوستي کسي، دوستي با دوست او نيز هست و چون حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله ، حبيب پروردگار است، پس دوستي با آن حضرت، نشانِ دوستي با خداوند متعالي است. صلوات، موجب حيات دل است: مؤمن راستين، همواره گوش به فرمان قادر متعالي گام برمي دارد. صلوات، فرمان خداست و مؤمن با فرستادن صلوات، امر الهي را اطاعت مي کند. حيات دل، چيزي جز اين نيست که انسان در مسير ايمان، مطيع فرمان باشد. صلوات، موجب هدايت دل است: هر عملي، اثري در دل پديد مي آورد. بديهي است هر چه آن عمل به تکرار بينجامد، ميزان اثرگذاري اش بر دل بيشتر است. تکرار و مداومت درود نبوي ـ به شرط توجه روحانيت خاتم رسولان ـ موجب بروز آثار محبت رسول خدا صلي الله عليه و آله در دل هاست که در پي اين معنا، زواياي باطني با نور هدايت آشنا مي شود. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله : بهترين اعمال در آخرت سه چيز است: الف)صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله ب) آب رساني به تشنه ها ج) دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام. برخي از فرشتگان در شب معراج به پيامبر گفتند: ما منتظريم تا شخصي از امت شما صلوات بفرستد و ما براي او قصري بسازيم. عبدالسلام بن نعيم گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: من داخل کعبه شدم و دعايي به خاطرم نيامد به جز صلوات بر محمد صلي الله عليه و آله . امام فرمود: آگاه باش کسي از خانه خدا مانند تو در فضيلت و ثواب، بيرون نيامده است.
:: برچسبها: پيامبر اعظم,
يا رب العالمين اين نوشته تکميلي نوشته مطابقت سال قمري و شمسي است که از سايت باشگاه جام نقل شده است مقدمه يکي از مسائل بحث برانگير و مورد تحقيق بسياري از افراد (خصوصا مسلمانان ) ، مسئلة انطباق تاريخهاي قمري و شمسي بر يکديگر است. زيرا تاريخچة وقايع تاريخي اسلام بر مبناي تقويم قمري بيان شده و در بعضي موارد براي ما شايد مهم است که بدانيم هر يک از اين تاريخها بر چه تاريخ شمسي منطبق است؟ مثلا واقعة عاشورا در کدام فصل سال و به عبارت دقيق تر در کدام تاريخ شمسي روي داده است؟ بررسي اين مسئل چند راه حل دارد که عبارتند از : روش بررسي تاريخي و روايتي ، روش محاسبات تقريبي، روش محاسبات دقيق نجومي و ... .
روز شماري و تقويم و نگهداري آن يکي از مسائل حساس براي بيان وقايع تاريخي بر حسب پارامتر زمان مي باشد. يک تقويم دقيق بايد بر اساس دورة تناوب حرکت زمين بدور خورشيد صورت بگيرد تا گذشت زمان بر اساس يکي از وقايع طبيعي يعني فصول بدون تغيير ثابت بماند. يعني شروع فصل بهار هميشه شروع سال باشد . شروع فصل بهار با يک پديدة نجومي روبروست. يعني زمين به نقطه اي از مسير خود مي رسد که در آن نقطه طول شب و طول روز در تمام نفاط کرة زمين با هم برابر و برابر با 12 ساعت است. که به آن، نقطة اعتدال بهاري (يا وِرنال Vernal ) مي گوييم . الف) تقويم اوليه : مصري هاي قديم سال را 365 روز در نظر مي گرفتند. در نتيجه هر 4 سال اول بهار (اول فروردين) يک روز زودتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شد. يعني بعد از 4 سال 22 مارس و بعد از 8 سال 23 مارس ، اول بهار اعلام مي¬شده است . ب) تقويم ژولين : 45 سال قبل از ميلاد در زمان ژول سزار، براي رفع مشکل فوق قيصر روم به يکي از منجمين اسکندريه (سوسيژن) پيشنهاد کرد سال را 25/365 روز در نظر بگيرند. در نتجيه در هر چهار سال، سه سال 365 روز و يکسال 366 روز (سال کبيسه) در نظر گرفته مي شد که اعمال يک روز سال کبيسه به ماه فوريه صورت گرفته و اين نوع تقويم به تقويم ژولين معروف شده است. اين تغيير هم خيلي دقيق نبود. زيرا سال به اندازة 0078/0 روز از سال واقعي بزرگتر بود. در نتيجه هر 128 سال، اول بهار (اول فروردين) يک روز ديرتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شد. يعني بعد از 128 سال 20 مارس و بعد از 256 سال 19 مارس اول بهار اعلام مي شده است . ج) تقويم گريگوري : در سال 1582 ميلادي، اول فروردين برابر با 11 مارس قرار گرفت. در نتيجه براي رفع اين مشکل اسقف اعظم گريگور (پاپ) سيزدهم، ده روز را از تقويم حذف کرد و قرار شد در هر 400 سال 97 سال کبيسة 366 روز و بقيه را سال معمولي در نظر بگيرند. يعني طول سال را 2425/365 روز( ) در نظر گرفت. اين تغيير هم خيلي دقيق نبود. زيرا به اندازة 0003/0 روز از سال واقعي بزرگتر بود. در نتيجه هر 3330 سال ( ) ، اول بهار (اول فروردين) يک روز ديرتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شود. يعني در سال 4900ميلادي 20 مارس اول بهار خواهد بود. لذا از بعد از سال 1582 ميلادي به بعد، براي تبديل تاريخهاي ميلادي و شمسي به يکديگر اختلافي پيش نمي آيد. اما قبل از اين تاريخ بايد تصحيح زير را حساب نمود و به تاريخ شمسي اضافه نمود(علامت کروشه براي محاسبة جزء صحيح مي باشد) :
همانطور که گفته شد تقويم هجري قمري بر مبناي رؤيت هلال پايه گذاري شده است. در نتيجه مشکلات زيادي براي محاسبة دقيق تقويم قمري وجود دارد. زيرا پريود دقيقي براي هلالهاي ماه نو وجود ندارد. بطور متوسط هر ماه قمري 29 روز و12 ساعت و 44 دقيقه و 5/2 ثانيه طول مي کشد (مقادير واقعي مي تواند کمتر يا بيشتر از اين مقدار باشد که بستگي به مدار ماه و تأثيرات جاذبي و گرانشي زمين، خورشيد و ديگر سيارات بر کره ماه دارد). در نتيجه با ضرب کردن اين عدد در 12 ماه، يکسال قمري بطور متوسط 354 روز و 8 ساعت و 48 دقيقه و 30 ثانيه بدست مي آيد (مقادير واقعي سال قمري نيز مي تواند کمتر يا بيشتر از اين مقدار باشد) . يعني سال قمري بطور متوسط به اندازة 10 روز و 21 ساعت و 16 ثانيه از سال شمسي کوتاه تر است. مسلمين در زمان خلافت عمر مبدأ تاريخ قمري را روز اول محرم سالي که پيامبر اکرم (ص) به مدينه هجرت نمودند، قرار دادند. در تقويم قمري سال قمري را 354 روز در نظر گرفته و تقريبا هر سه سال آنرا 355 روز در نظر مي گيرند که اعمال آن معمولاً در ماه ذيحجه ويا ماه هاي بحراني صورت مي گيرد. بدين ترتيب محاسبات نجومي نشان مي دهد که در سالهاي 2 ، 5 ، 7 ، 10 ، 13 ، 15 ، 21 ، 24 ، 29 قمري و ... ، سالهاي کبيسة قمري 355 روزه اعمال شده است . در سال 1381، اول فروردين برابر با 6 محرم 1423 بوده است. و اختلاف سال شمسي و قمري برابر با 42 سال مي باشد. که در مواردي براي تبديل سال شمسي به سال قمري و بالعکس مي توان نوشت : ويعني بطور تقريبي هر 33 سال شمسي برابر با 34 سال قمري است. به عبارت ديگر هر 33 سال شمسي، محرم در فروردين ماه خواهد بود و شروع سال قمري و شمسي با هم خواهند بود. اکنون مي توان سال شمسي را بر33 تقسيم کرده و سپس با سال شمسي جمع کنيم تا سال قمري بدست آيد. ويا سال قمري را بر34 تقسيم کرده و از سال قمري کم کنيم تا سال شمسي بدست آيد. براي مثال سال 61 قمري برابر با سال 59 شمسي بدست مي آيد . تعداد سال گذشتة قمري برابر با سال مي باشد. در نتيجه تعداد روز را محاسبه مي کنيم : يعني 484065 روز بين دو تاريخ فاصله است(از اول محرم 61 تا اول محرم 1427). اکنون اين عدد را بر سال شمسي تقسيم مي کنيم : و يا 1325 سال و 119 روز با تاريخ فعلي اختلاف دارد. پس 59=1325-1384 و بايد 119 روز قبل از 11 بهمن را بدست آورد. 11 روز بهمن+ 30 روز دي + 30 روز آذر + 30 روز آبان + 18 روز مهر برابر با 119 روز مي شود پس 12 اُم مهرماه برابر 1 محرم سال 61 محاسبه مي شود. اکنون براي محاسبة روز هفته مي توان تعداد روزها را بر هفت تقسيم نمود و اعشار آنرا در عدد هفت ضرب کرده و جواب را از شماره روز هفته در تاريخ معلوم کم مي کنيم. در مثال فوق خواهيم داشت : چون در تاريخ معلوم، 11 بهمن برابر با سه شنبه است، پس يک روز از آن کم مي کنيم تا روز 12 مهر سال 59 بدست آيد. يعني روز 12 مهر سال 59، دوشنبه بوده است . 5. روش محاسبات دقيق نجومي براي تبديل تاريخ قمري به تاريخ شمسي در اين روش با توجه به محاسبات معمول مدار ماه و در نظر گرفتن کلية اثرات ممکن روي مدار ماه از جمله تأثيرات جاذبي و گرانشي سيارات و خورشيد و زمين و اثرات حرکات پرسيشن و نوتيشن محور دوراني زمين، بطور دقيق مي توان زمان عبور ماه را از صفحة شامل زمين و خورشيد محاسبه نمود. که به اين زمان، زمان مقارنة ماه و خورشيد مي گويند. روز اول ماه را مي توان با در نظر گرفتن شرايط بحراني هلال حداکثر تا دو روز بعد از اين تاريخ در نظر گرفت (بر اساس بررسي مقدار پارامترهاي رؤيت پذيري رؤيت هلال در زمان غروب خورشيد يک محل ).
چون در تاريخ معلوم 11 بهمن برابر با سه شنبه است، پس يک روز از سه شنبه کم مي کنيم تا روز هفتة 12 مهر سال 59 ، دوشنبه بدست آيد. به همين ترتيب، محاسبات مشابه انجام شده است که نتايج و خلاصة محاسبات را در جدول شمارة يک، جدول شمارة 2 و جدول شمارة 3 مي بينيد . جدول شمارة 1 : مبدأ تاريخ هجري قمري، هجرت پيامبراکرم به مدينه و اول محرم سال 61 مطابقت با تقويم هجري شمسي زمان مقارنه ماه با خورشيد روز اول ماه قمري تاريخ شمسي روز هفته تاريخ ميلادي زمان روز ژولين تاريخ ميلادي 1 اول محرم سال اول قمري 14/7/622 9 و 31 دقيقه 7/1948439 16/7/622 28 تير سال 1 دوشنبه 6. روش بررسي تاريخي و روايتي
روشهاي مختلف بکار رفته در اين مقاله نشان مي دهد که محرم سال 61 هجري قمري در تاريخ اول اکتبر سال 680 ميلادي شروع مي شود. و با دلايل کافي، انطباق اين تاريخ با 12 مهر سال 59 هجري شمسي مطابقت دارد.. لذا عاشورا و تاسوعا برابر با 20 و 21 مهرماه خواهد بود. با مطالب بيان شده در قسمت مقدمه، اين نتيجه نمي تواند اختلاف بيش از 5 روز را داشته باشد. درنتيجه با يک برآورد خوب مي توان دريافت که عاشورا و تاسوعا در ابتداي فصل پائيز و در مهرماه اتفاق افتاده است .
- فرمولهاي ستاره شناسي براي محاسبه ها: ترجمة محمود لايقي فيروزآبادي، انتشارات آستان قدس رضوي 1368 - تقويم قدس : انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي - ماهنامة نجوم شماره هاي 84 تا 90 انتشارات شرکت زروان - لهوف علي قتلي الطفوف ترجمة دکتر عقيقي بخشايشي انتشارات دفتر نشر نويد اسلام قم 1381 - مشهد الحسين : دکتر آستانة اصل انتشارات حلب سوريه2002 - حماسة حسيني (جلد اول) : شهيد مرتضي مطهري انتشارات صدرا 1381 - ستارگان و کيهان نوردي انتشارات دانشگاه تهران 1352 - معاني الاخبار شيخ صدوق : ترجمة عبد العلي محمدي شاهرودي انتشارات دارالکتب اسلاميه 1377 - نرم افزارهاي نجومي Hp3planet ، HnSky و MoonCalculator6 و ... - لوحهاي فشردة منتهي الامال ، حليه المتقين و مفاتيح الجنان از بخش رايانه اي فرهنگستان قرآن کريم :: برچسبها: تطبيق سال قمري با شمسي,
آنقدر خشکي و کم باراني بر استان کرمان غلبه نمود که قرار شد روز دوشنبه نماز باران در تمام شهرها و روستاها خوانده شود. در انار هم نماز باران روز دوشنبه 5 دي 1390 خوانده خواهد شد چون روز شنبه تا دوشنبه بهتر است که روزه گرفته شود و سپس دست بدعا برداريم متن زير به همين مناسبت قلمي ميگردد در ضمن نماز باران در امين شهر نيز در دشت خوانده هواهد شد اميد که همه با شرکت در آن و با حالت تضرع و استغاثه و استغفار بدرگاه خداوند التماس نمايند و باران ببارد چون در سال جديد هيچ باراني در شهرمان ديده نشده است با اينکه استانهاي ديگر باران کافي بايده است. خدايا تو رحيم و بخشنده هستي خداوندا تو مهربانتريني براي همه ايزدا تو سرشار از لطف و عنايت هستي براي همه بندگانت اي رب العامين تو خالقي و بي نياز از همه چيز اي رحمت بي پايان اي خالق بي همتا از عزت دهنده هر معزي اي ستار هر عيب اي که هر جنبندهاي در جنبشاش تجلي از توست و هر ساکن در سکونش پيداي تو وقتي که همه دستشان از کمک کوتاه شود آنوقت به کوچکي و حقارت خود واقف و به عظمتات معترف ما امروز آمادهايم که اعتراف کنيم به ناتوانيمان به نيازمان به نقصمان و به نداريمان ما امروز آمدهايم که بگوييم بدکار هستيم و پر از خطا و گناه ما امروز جمع شدهايم که بر بي شرمي خود در برابرت عذر بخواهيم امروز تجمع ميکنيم براي تمام غرورهاي گذشته خود و بياعتناييهايمان بگوييم که بيتو نيستيم بدون رحمت تو رگ حياتمان بسته است اگر نعمتهايت را نشمردهايم براي اينکه در خودمان غرق شده بوديم اگر مهربانيت نبود بارها در غلطيده و شکسته بوديم هرچند که هنوز هستيم ولي ملتمس درگاهيم براي نيازي بزرگ آمدهايم باز هم بيشرمي ميکني ولي خودت به عظمتات ببخش که اگر نبخشي ناتوان از عذر آن هستيم آنچه را که که کردهايم خود ميدانيم که جز خطا و سهو نبوده و آنچه گفتهايم پر از بيمغزي و بيفکري بوده امروز هم آمادهايم که بگويم توبه نميدانم چه بگويم ، اين هم بايد از مرحمت خودت باشد که استغفرالله بگويم اما اگر نعمت زبان نباشد باز ناتوان از گفتن همين هم هستيم ميآيم بسويت ولي تو بايد بخواهي و اراده کني که ما ناتوان از همين آمدنيم الهي به عظمتات ما را ببخش يا رب بر ما باز هم مهرباني نما حق را چراغ راهمان قرار بده از اشتباهات و خطاهاي زيادمان بگذر همانطور که از پيشينيان توبه کارمان درگذشتي لطف خودت را شامل حال ما کن هرچند که ما لايق آن نيستيم در جمع خود کودکان معصومي را آوردهايم که بگويم آنها از خطاي ماست که محروم شدهاند بر گناه ما بيگناهان را محروم مکن و بخاطر بيگناهان از گناهان ما درگذر ما حيواناتي را در دشت و صحرا ميبينيم که از تشنگي بر ما لعنت ميگويند حق با آنهاست به حق خودت تشنگي آنها را براي خطاي ما ادامه نده آن گناهاني که راه رحمتات را مسدود و مانع بالا آمدن استغاثه ما شده است را ببخش که بخشندهتر از تو را سراغ نداريم و گداتر از خود کسي را سراغ بحق پيامبرت(ص) و بحق خاندان او ما را شامل رحمتات فرما و به حق همه صالحان بر کوتاهي ما قلم عف بکش تا نزول رحمتات را شاهد باشيم آيا شود که چشمان گنه کارمان رحمت بي انتهايت را ببيند اين نديدن هم تقصير قلبمان است پس زياهي آنرا با نور خودت برطرف کن اين بدکاران جمع شده بدرگاهات را مورد رحمت قرار بده که اگر ندهي گمراهيمان از اين هم بيشتر خواهد شد و عقلمان ضايع گردد خداوندا شايد حکام و قاضيان در احکام خود ظلم نمودهاند بحق کساني که حقشان پايمال گريده و از درخواست آن چشم پوشيدهاند و باز دچار گناهي ديگر شدهاند بر ما رحم کنم و به تظلم خواهي آنها توان عطاء فرما و ما روسياهان بدرگاهت آمده را عف فرما يا رب بر محمد و آل او صلوات ميخواهيم بفرستيم همانطور که شايسته آنهاست ولي نميتوانيم بر همين سلامي که الکن است خود توانايي عطاء کن و آنرا بينقص گردان که دعايمان بدون اين صلوات ابتر نماند اي بينياز بر ما نيازمندان پُرو لطف کن و توبه ما را بپذير و براي تمام نکردههايمان چشم پوش و بر بدکرداريمان عذر بپذير و باران رحمتات را نازل فرما که امروز از ديروز و ديروز از روز قبلش و امسال از سال قبل و سالقبل از سالهاي قبلاش به آن نيازمندتر هستيم خدايا! ما براي اينکه نشان دهيم لطفتات را فراموش نميکنيم اينجا جمع شدهايم، بلکه جمع شدهايم که بگويم لطفت را فراموش کردهايم پس مجازات ما را بردار که به رحمتات بيش از پيش و بيشتر از پيش نيازمنديم. پروردگارا! آيا بر بندهاي که آشکارا تو را ميخواند و بر گناه خود معترف است رحم نميکني؟ من اطمينان دارم که رحم خواهي نمود. آيا اشتباهات ما بسيار تکرار شده است و باز هم قرار است تکرار شود خب معلوم است ما انسان خطا کاريم و بر اين خطاي خود واقف چه کنيم در کنار همه هوش و عقل و انديشه مان زيادي حوس و شهوت داريم و دنياگرا و مالپرست هستيم بر اين کم خردي ما خرده مگير اللها! بر همه خردي ما و تمناي کبرما عيب مخواه و راه راست را خود بر ما آشکار کن تا بتوانيم واقعيت را از غير آن و حق را از ناحق تشخيص دهيم و بدينوسيله بتوانيم راه را پيدا کنيم و بپيمايم خدايا تو که بر تضرع کنندکان خشم نميگيري پس من امروز براي تضرع آمدم و طلب باران رحمت دارم اگر بد تضرع کردهام خود آنرا اصلاح فرما و رحمت خود را نازل کن! از امامان معصوم توست که اگر بندگان توبه کنند تو برکت را و رحمت و نعمت خود را بر آنها باز ميفرستي و ما امروز براي توبه آمدهايم اگر رحم نکني ما بر توبه خود شک داريم نه رحمت بيمنهاي تو ولي ميدانيم که توبه همان اظهار پشيماني است پس بر درگاهات ميآوريم که ما گناه کار هستيم و استغفار از آن ميکنيم که تو غفارالذنوبي پس توبه ما را خواهي پذيرفت و بر گناه ما چشم خواهي بست و بر کودکان ما رحم و باران رحمتات را خواهي فرستاد خدايا بر ما رحم نکني حق داري اما حيوانات بيابان تو چرا؟ پروردگارا ! اگر باران رحمتات را بر ما نفرستي حق با توست ولي پرندگان و چرندگان و چهارپايان و موجودات زنده و بي جان و .... را بدون رحمت و باران رها نفرما! خدايا ما در بازار بر سر هم کلاه ميگذاريم و بر ترازوي حق استوار نيستيم و بر حق خود رضا نداريم ولي تو ما را ببخش اي ايزد ما ! ما در کارمان کم ميگذاريم در قضاوت يکطرفه ميرويم در حق ديگران متجاوزيم و از چراغ قرمز چهار راه و زندگي عبور ميکنيم ولي نگاهمان به رحمت توست. زکات مالمان را نميدهيم و توقع بيجا داريم خدايا گشايش کن که از اين گردنهها صحيح بگذريم و چشممان را مال دنيا نگيرد و دست بخششمان باز شود و فقرا را در سفره خود شريک کنيم خمس مالمان را بپردازيم و بر يتيمان ترحم و ديگران را فراموش نکينم حق را پاس بداريم و از تظاهر به حق و درستي بسيار بپرهيزيم. حقا ما را نگهدار باش و سفره نعمت و برکتات را بر ما بگستران و نزول رحمت و باران را بر ما ازديات بخش.
يا حق اليقين از زماني كه در ميدان تحرير مصر تجمعات بر ضد نامبارك شروع شد ميرود كه يكسال بشود. و اين يعني اينكه بعضي از خواستههاي انقلابيون ببار نشسته اما زماني نگذشت كه اين خواسته بحق مردمي ديگر كشورهاي عربي در دست خودكامكان را گرفت. يكي از اين كشورها بحرين بود همين بحريني كه زمان زيادي از جدا شدنش از ايران نميگذرد(سال 1350 شمسي)براي غارت بيشتر بايد دست يك اقليت وهابي از آل سعود بنام آل خليفه بيافتد چون روباه پير ميخواست. و شاه ايران هم آنرا بقول خودش عروس كرد. و حالا مردم شيعه اين كشور بدست حكام جاير و پليد دست نشانده انگليسي كشته ميشوند. مردم هيچ حق انتخابي ندارند همانطور كه ميدانيم حق انتخاب و حقوق بشر از نظر غرب و روباه پير يعني تامين منافع آنها! حق مردم بحرين در اين ميان يعني فقط سكوت و ديدن چپاول كشورشان و منابعاشان بدست يك عهده وهابي كه خود را حاكم مطلق اين كشور بدانند. دنيايي كه در آن حق انتخاب حاكم وجود ندارد براي ما كه هر سال انتخابات داريم تقريباً بعيد بنظر ميآيد ولي اين يك امر محال نيست و امروز وجود دارد و تعجب هم ندارد همه هم ميدانند كه دنيايي وارونه ساخته شده است. با شعارهاي زيباي حقوق بشر،دمكراسي و..... اما اينها جز يك پوسته و يك پوشش براي چپاول و براي فشار بر مخالفان و غيره چيزي نيست. مردم بيدار شده عرب و غير عرب دهان باز كردهاند و حق انتخاب را مطالبه ميكنند اما حكام دستنشانده غربي گلوله و گاز فلفل و اشكآور و خفه كننده تقديم ميكنند جزيره ديگر نميتواند با اين حكام بسر كند چه يمن و چه بحرين حكام بايد براي خود فكري كنند. هنوز خبر شهادت كودك 5 روزه منتشر نشده كه حمد آل خليفه با كامرون در كاخ هاي بريتانيا دست در دست هم براي فروش سلاح ضد شورش و كشتار بيگناهان قرارداد ميبندند آيا اين حركتها و اين خندهها ميتواند سلاطين مستبد را نجات دهد. بنظر من حاكمي كه خون مظلوم حق طلبي را بزمين بريزد ادامه نمييابد هرچند كه بخندد و قرارداد و پيمان با شيطان ببند. حقي كه امروز در بحرين مطالبه ميشود همان حقي است كه مردم ايران در سال1357 مطالبه كرد و به آن رسيد و بحرينيها هم بزودي به آن خواهند رسيد مردم بحرين هم بايد متوجه باشند كه نتيجه مبارزه آنها دستيافتني است و هرچه گرانتز بدست آيد سختتر از دست ميرود. همانطور كه در مصر زود بدست آمد ولي هنوز تا رسيدن به حق بايد با يك عده ديگر از مستبدين مبارزه كنند هنوز براي دسترسي به حق خود بايد برگردند به ميدان تحرير و حق خود را و سرنوشت خود را درخواست كنند. روزي كه فجري از سپيده بدمد و ديوي ديگر سرنگون شود ديري نخواهد پاييد اانشاءالله. خداوندا! ظالمان حاكم بخصوص آل سعود و آل خليفه و علي عبدالله صالح را هر چه زودتر نابود و پشتيبانان آنها بخصوص اسرائيل و غرب را در مشكلات خود آفريده فرو ببرد آمين يا ربالعالمين :: برچسبها: كشورهاي همسايه,
یا ثارالله قسمتی را جستجو نتوان کرد و برایشان میخوانیم السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم :: برچسبها: ماه محرم,
یا ثارالله قسمتی را جستجو نتوان کرد و برایشان میخوانیم السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم :: برچسبها: ماه محرم,
یا مشهود قسمتی از مفاهیم زیارت ناحیه مقدسه سلام بر کسی که؛ دعا متسجاب است در زیر گنبد حرمش. سلام بر کسی که؛ قرار داد خداوند شفاء را در خاک شریفش. سلام بر کسی که؛ امامان از نسل اویند. سلام بر کسی که؛ پسر خاتم الانبیا. سلام بر کسی که؛ نسل او همه از پاکان هستند. سلام بر کسی که؛ پیشوای دین است. سلام بر کسی که؛ ساکن کربلاست. سلام بر کسی که؛ ظالمانه خونش ریخته شد. سلام بر کسی که؛ با خون زخمهایش غسل داده شد. سلام بر کسی که؛ گریبانهایش چاک خورده. سلام بر کسی که؛ لبهایش از عطش خشکیده. سلام بر کسی که؛ فرشتگان آسمان بر او گریه کردند. سلام بر کسی که؛ بدنش به خون آغشته شد. سلام بر کسی که؛ حرمت خیمههایش شکسته شد. سلام بر کسی که؛ جانش رنجها دیده. سلام بر کسی که؛ روحش ربوده شده. سلام بر کسی که؛ شکسته شد پیمانش. سلام بر کسی که؛ شکسته شد حرمتش. سلام بر کسی که؛ فرزند شیرخوارش با تیر سه شعبه شهید شد. سلام بر کسی که؛ بدنهایی برایش شهید شدند که لباسهایشان به غارت رفت. سلام بر کسی که؛ سرهایشان بالای نیزه رفت. سلام بر کسی که؛ زنان خیام حرمش به بیرون شتافتند. سلام بر کسی که؛ خونش ریخته شد. سلام بر کسی که؛ اعضاءاش تکه تکه شد. سلام بر کسی که؛ سه شبانه روز بدن پاکش در آفتاب افتاد. سلام بر کسی که؛ شهید شد تا اسلام بماند. سلام بر کسی که؛ نماند که ذلیل گردد. :: برچسبها: ماه محرم,
یا مولا با تبریک عید سعید ولایت و امامت روز نامید شدن شیطان روز شکست جبهه نفاق و کفر روز امید راستین مردان حقیقت روز پیروان امامت روز تولی و تبری روز عشق به همه خوبیها برای بودن و شدن چند یادگاری از مولای متقیان حیدر کرار.
1 - گفتار: گفتارشان راست و سنجیده است.
یا عزیز یک پروژه هماهنگ بین دستگاه تبلیغاتی غرب و سیاست مداران غربی وجود دارد که امروز بطور آشکار دست این افراد را برای جامعه جهانی رو شده است ولی ظاهراً قرار نیست آنها از گذشته درس بگیرند و ابتکاری دیگر بخرج دهند تا معلوم نشود دستشان خالی است. همین دیشب بطور ناچاری رادیو فردا را گوش میدادم که دوباره خندهام گرفت حمله به ایران در دستور کار مقامات اسرائیلی قرار گرفت چون از فشارهای بینالمللی نامید شدهاند ایهود دارد بقیه اعضاء کابینه را مجاب میکند که با او همراهی کنند(خنده دار نیست) حالا کمی این بیانات و تبلیغات رسانهای را با صدها پیام و خبر و تحلیل آنها در سالهای قبل مقایسه کنید روزهایی که اسرائیل قصد زدن تاسیسات هستهای ایران را داشت که در آن موقع ایران هنوز حزبالله را به اسرائیل و غرب نچشانده بود و حماس را هنوز نمیشناخت. اسرائیل همپیمان احمقی چون نامبارک در مصر داشت هنوز جزیره عربستان در تلاطم بحران جنبش علیه حکام حلقه بگوش اسرائیل نشده بود هنوز در غرب مردم به سیستم حاکمان خود باور داشتند هنوز در اسرائیل کسی تظاهرات بر علیه رژیم صهیونیست بهراه نیانداخته بود. حالا همه این اتفاقات افتاده و در حال روی دادن است. جنبش 99 درصدی بر علیه 1 درصد حاکم بر غرب دیگر حرفی برای گفتن غرب جا نگذاشته است تزلزل در ارکان سیستم غربی پیدا شده است و انشاءالله بزودی بساط این سیستم را بر خواهد چید. امروز دیگر با تبلیغات و شعارهای دهان پرکن نمیتوان مردم جهان را فریب داد تا چه رسد مردم ایران که سالهاست این نوع بازیها را میشناسند و آنها را شکست دادهاند امروز پشتیبان بی چون و چرای غرب علاوه بر مردم خودش باید جواب اسناد رو شده جنایتهای خود در جهان و تجهیز و برانگیختن جنایتکاران و تروریستها را بر علیه کشوهای جهان نیز باید بدهد. اسرائیل از عهده یک جزء نیروی مقاومت بر نیامد حالا چگونه میخواهد با همه مقاومت نبرد کند ما که نمیدانیم هنوز قدرتهای استکباری در خیال گذشته خود بسر میبرند که میشود مردم و کشورهای دیگر را با بلندگو مرعوب و منکوب کرد ولی امروز صحنه، صحنه عمل است. مرد میخواهد که وارد معرکه شود تا هلاک گردد اگر اسرائیل راست میگوید به ایران تعرض کند تا خودش و همه هیمنهاش بر باد شود. ظلم امروز دارد میرود که به آخر خط برسد انشاءالله و این تقلاها جز این را نشان نمیدهد.
یا حی خبر بسیار ناگوار و تأثرآور بود. استاد آیت الله عباسعلی عمید زنجانی استاد حوزه و دانشگاه و رئیس اسبق دانشکده حقوق و رئیس سابق دانشگاه تهران دار فانی را وداع گفت.
یا سریع الرضا میلاد مسعود هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام رضا علیهالسلام بر همه شیعیان و رهجویان راه حقیقت مبارک باد
زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مقدمه: امام علی بن موسیالرضا علیه السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند. ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام روا داشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم. نام، لقب و کنیه امام: نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند." یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد. پدر و مادر امام: پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت. تولد امام: حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت. نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است. زندگی امام در مدینه: حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند. امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند." امامت حضرت رضا (علیه السلام): امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم. یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."» در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد." اوضاع سیاسی: مدت امامت امام هشتم در حدود 20 سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون. پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود. پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود. مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم. اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد. او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد. سفر به سوی خراسان: مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند. حدیث سلسلة الذهب: در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم." این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند. ولایت عهدی: چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی." جنبه علمی امام: مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم: "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید. رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."» اخلاق و منش امام: خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود. یکی از یاران امام میگوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد." یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید). شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم." شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت." مردی از اهالی بلخ میگوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است." یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی میفرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود." یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی." آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم." امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند. یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کردهاید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم میپذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."» خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."» مختصری از کلمات حکمتآمیز امام: امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است." امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده." امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است." امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است." امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است." شهادت امام: در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز آخر صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند. تدفین امام: به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است. ماه ذیالقعده ماه این امام است و ایرانیان باید در این ماه بیشتر به این امام همام توجه نمایند
بنام حاضر ناظر تو را غايب ناميده اند، چون «ظاهر» نيستي، نه اينكه «حاضر» نباشي. وقتي ظاهر مي شوي، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند با تعجب مي گويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مي گويند، چرا كه تو در ميان مائي، زيرا امام مائي. جمعه كه از راه مي رسد، صاحبدلان «دل» از دست مي دهند و قرار از كف مي نهند و قافله دل هاي بي قرار روي به قبله مي كنند و آمدنت را به انتظار مي نشينند...
اسدالله كريمي «طاهر» :: برچسبها: انتظار,
بنام ياور مظلومين بسياري مثل اينكه دلشان مي خواهد چشم بسته غيب بگويند مثلا اينكه اين اتفاقات در آفريقا بوسيله غرب بخصوص آمريكا طراحي شده و همه بر عليه ايران است! اين تحليل بدون دليل را چه دليل نقض است؟ همين كافي است كه بدانيم هروز مقامهاي آمريكا و غربي در منطقه منت كش نوكرهايشان در عربستان و اردون و امارات و غيره هستند كه چگونه مانع تكرار اتفاق مصر باشند ديروز مصر غزه را محاصره كرده بود امروز وزير خارجه مصر به آنچا مي رود كه اوضاع مردم را بررسي كند. ديروز حسني مبارك كنار شارون و بوش و اوباما و نتانياهو و پرز عكس يادگاري مي گرفت امروز بدست مردم مصر در حال محاكمه و در جنگال عدالت ديروز كاردار ايران از مصر رانده مي شد امروز سفير اسرائيل از مصر فرار كرده و ايران در حال باز كردن سفارت اينها را انقلاب مصر رقم زده و هزاران دليل روشنتر از روز كه نياز به طرح نيست آيا هنوز دليل مي خواهيد كه مردم منطقه و جهان از آمريكا و استثمارگران و استعمارگران و ... بيزارند و در كنار ايران هرجا مردم پاي كار باشند ايران برنده است :: برچسبها: آمريكا,
هوالعیز مردم دیده ما جز برخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد هرکه را در طلب همت او قاصر نیست :: برچسبها: همت,
بنام يار
ساروز وفات شهادت گونه حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليه) را به همه دوستداران خاندان اهل بيت و پيروان حق تسليت مي گويم و اين نوشته را جهت آشنايي با اين كريمه اهل بيت تقديم مي دارم ما را حرمی است وآن « قم » است وبه زودی بانویی از فرزندان من به نام فاطمه در آن دفن خواهد شد . هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب شود. امام صادق (ع)خلاصه ای از زندگی حضرت فاطمه معصومه (س): نام شريف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترين لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند. ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت. در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند. يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند. به هر حال ، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشيد و عده فراوانى از مردم پياده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربيع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «ميدان مير» ناميده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار ميزبانى حضرت نصيب او شد. آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است. سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد. آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند. بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است. پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع). و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد. هر کس (حضرت معصومه علیه السلام ) را در قم زیارت کند ، چنان است که مرا زیارت کرده است امام رضا (ع) هر کس عمه ام (حضرت معصومه علیه السلام ) را در قم زیارت کند ، بهشت پاداش او است . امام جواد (ع)
:: برچسبها: حضرت معصومه,
بنام یاریگر حق با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همامبدين جهت لقب عسكر به آن امام تعلق گرفت كه بصورت محصور و تحت نظر در سامرا كه لشكرگاه و محل نيروهاي نظامي بود تبعيد شده بود تا نتواند با شيعيان در ارتباط باشد.امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
|
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
چهار شنبه 4 اسفند 1389 |
بنام قاسم قدیر
نکته این شاخ هم خود حکایتی است؛امروز مرا نمیدانم که کدام شاخ را بیان کنم شاخ بز، که همیشه بعنوان پرفسور است و تيز و بران یا شاخ کرگدن که میگویند تک شاخ است و تك در عالم یا شاخ گاو که همیشه در ضربالمثل معرف همه است ولی از همه این شاخها که بگذریم این شاخ آفریقاست که امروز بسیار از شاخ گاو برای آمریکا بدتر مینماید.
گرفتاری آمریکا از همانجایی شروع شده که برایش بهشت بود یک روزی ایران بهترین متحد آمریکا بود شاه ایران دربست در اختيارش بود هر چه آمریکا میگفت دربست در انجام آن هیچ کوتاهی نمیکرد از حضور پرشما مستشاران گرفته تا حق کاپیتالسیون و نفت خلیج فارس تا آنجا که ایران ژاندارم منطقهای شاه محسوب میشد و متحد اول اسرائیل این جمع بندی را داشته باشید سالها میگذرد مثلث اتحاد با آمریکا از یک ضلع ایران محروم میشود آمریکا بجای پیدا کردن علت درد پی معلول است و علت آن هم معلوم است چون استحکام قدرتش این را اقتضا میکند
آمریکا برای پیش برد اهدافش نمیتواند به مردم تکیه کند برعکس شعاری که آمریکا میدهد چون مردم اولاً زیاد هستند دوم مردم همه زیر بار حرف زور نمیروند و سوم مردم منطقه خاورمیانه کانون بحران امروز آمریکا و سخن بنده مسلمان هستند که با مشی آمریکا در تضاد است و آمريكا تحمل اين ايده و فكر را بر نميتابد.
لذا آمریکا ناچار به حکام دستنشانده تکیه دارد و روی آنها تا آخرین نفس میایستد
همانطور که پای شاه ایستاد و همانطور که قبل از آن کوتاه 28مرداد را براه انداخت همانطور که به نامبارک فرعون مصر چشم دوخته بود و تا آخرین دود شدنش ناچار بود که دست پا شکسته و زیر آبی هم کمک کند هم حمایت و بن علی هم همینطور، نگاه او به حکام ریزه میزهای چون عبدالله صالح یمنی یا ملک عبدالله اردنی یا خلیفه بحرینی و بت بزرگشان و آخرین سنگر عبدالله عربستانی... نیز همین قاعده را نشانه رفته حالوروزش مثال زدنی است.
اما این استراژی آمریکاست که ناخواسته او را به این سو سوق داده و هنوز سپده دمی به صبح نمایان شده است و فردایی خواهد آمد که آمریکا باید خودش را جمع کند و منطقه را ترک چرا که هیچ دستنشاندهای را مردم منطقه نمیپزیرند اگر هم حاکمی تحمیل شود عمر چندسالهای بیش نخواهد داشت و دیگر دیکتاتور مادامالعمر و به ارث دهنده نخواهيم داشت این روند پایان یافته است و برگشت آن ممکن نخواهد بود و اين چيزي است كه آمريكا تا كنون به دروغ مستمسك قرار داده بود و حالا اين دروغ شاخدار بر خودش آوار شده از ايران تا شاخ آفريقا و از آنجا تا رياض و عدن و صنعا و عمان و...
نالههای آمریکا که سراسر عالم را از کاخ سیاه گرفته تا خلیج فارس از رادیو فردا تا بی بی سی و شبکههای ماهوارهای و رادیو فردا و.... همه نشان از سردرگمی آمریکاست و چه بخواهد و چه نخواهد جایی که برایش بهترین سرمایه بود حالا دارد به یک سرمایه سوز تمام عیار میشود.
یک ماه پیش اگر از مرکز استراژی سیا و موساد میپرسیدی که مصر چه اوضاعی دارد اینها آنرا بهترین و مهمترین متحد آمریکا در منطقه توصیف میکردند اگر میگفتی که مصر دارد وارونه میشود هیچکدام باور نمیکردند و بهت میخندیدند و حق هم داشتند و امروز شبانه روز باید بیدار بمانند که شاه بحرین بر سرشان خراب نشود که میشود یک کادر پرستاری یک بیمارستان عکس شاه را روی زمین کوبیده و لگدمال میکند و الموت الخلیفه سر میدهد آیا این حاکم دست نشانده آمریکا میماند باید آمریکا در خواب و خیال چنین تصور کند. هر چند به بحرين عددي نيست ولي 5000 نيروي آمريكايي و ناوگان دريايي آن و نيروي پنجم آمريكا در آن جاي خوش كردهاند. اما اين اوضاع را مقايسه كنيد از حركن ناوهاي نيروي دريايي ايران كه از كانال سويز عبور ميكند! چيزي كه هيچگاه اسرائيل باور نميكرد ولي شده است، گذرگاه رفح گشوده ميشود و اسرائيل و آمريكا هيچ غلطي نميتوانند بكنند و اين چيزي است كه مردم منطقه بلكه جهان فهميدهاند و آمريكا كوشش ميكرد كه جهان كه هيچ بلكه هيج ابوالبشري به اين باور نرسد حالا جهان به آن رسيده با اين بلا آمريكا چه كند؟!
بعد از فهد، عبداله سوار بر گرده مردم عربستان ميشود كه حالا اوضاع اين كشور متحد آمريكا خود حديث جداگانه ميخواهد ولي بعد از بحرين و يمن بر اين آتش زير خاكستر بايد آمريكا نگاه كند و چگونه منافع آمريكا را خاكستر خواهد كرد آنجا گذاشته تا برسد و موقع خوبي نمايان خواهد شد.
پيروزي ايران از اين بيشتر ميليونها مصري در يك ميدان مرگ بر آمريكا بگويند و شعار سر دهند كه مبارك برو! اين يعني ديگر اسرائيل نبايد اينجا خيالش راحت باشد. اين يعني يك قدم ايران در اهداف خود پيش رفته، امروز آمريكا و تمام قدرتهاي استكباري از انگليس تا هلند و اسرائيل و... پشت هم شدهاند و يك دو نفر هم در داخل كه بجاي مغز خاكستر در سر دارند و هوس و هوا و مقام پرستي آنها را كور كرده است جمع ميشوند و چندصد نفر اوباش و غارتگر را براي آشوب به خيابان ميفرستند و با شعار نه غزه و نه لبنان به خيال خام خود از مردم مظلوم مصر پشتيباني كنند آخر از نظر منطق اسلام آيا مردم مصر مستحق امداد هستند يا غزه و فلسطين ؟ خب به اين اوباش دل خوش كردهاند اما جمعيت ميليوني مصر و تونس و ليبي و بحرين و يمن را نميبينند، حق دارند كه چنين خود را بخواب بزنند
و از ابتداي خلقت چنين بوده كه مستكبران ظالم به روش خود رفتهاند و جز مرگ حتمي چيزي بداد آنها نرسيده.
آنها ميخواهند حقيقت ايران را از ديگر كشورها پنهان كنند اما ايران يك حقيقت تاريخ است كه نور آن در همه جا تلالو دارد و با خاكپاشي نميشود و نميتوان نور را خاموش نمود فقط با خاك ميتوانند چشمان خود را پر از خاك كرد! همين.
اگر كسي بخواهد واقعيتهاي منطقه و تاريخ پيش رو را منكر شود مثل آن دروغ زاده ميتواند ،ما كاري با آنها نداريم چنان اين شكمهايشان از اموال حرام عبري پرشده است كه بدون هيچ حيايي ميآيد در حالي كه مرگ دارد فرعون مصر را فرا ميگيرد از آن پشتيباني ميكند يا از عمرسليمان كه من با او دوست هستم خب دوست باش تو خود چه عددي هستي كه با يك دست پرورده اسرائيلي افتخار دوستي ميكني !فلاكت و درويزگي تا كجا؟!!!
خب اين شاخ آفريقا اين هم جاي پرسوز آمريكا و اسرائيل و اين سوزشي است كه براي تاريخ آفريقا و آمريكا ماندني است و اسرائيل هم كه دارد از روي كره خاكي پاك ميشود حالا ميخواهيد باور كنيد نميخواهيد قبول نكنيد! فرقي در مسئله نميكند 65 سال قبل هم چنين موجودي پليدي روي كره جغرافيايي نبود و حالا اين اروپا بايد يك جايي در درون خود پيدا كند و انسانهاي پليدي كه با دسيسه از كنار خود رانده دوباره در كنار خود جاي دهد نميخواهد جاي دهد بفرستد آمريكا تا آنجا آرام گيرند اينها از جنس خاورميانه نبودند پس بايد بروند.
به انگليس هم بايد تسليت عرض نمود چرا كه سالها چون روباهي نشسته براي ديگران فريب ديكته كرده حالا ميبيند كه همهاش غلط نوشته شده!
همهاش! همهاش! غلط است! همهاش اشتباه است!
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
|