سه شنبه 9 آبان 1396 |
یا قاضی الحاجات
نکو بود آنچه نکو داشت
سکوت بود آنجا که صدا نیست
فریاد از این همه صدا و بد نکویی
جشن خواهم گرفت روزی...
که دوست دارم نکو سکوت را.
:: برچسبها: ماه صفر,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
دل مشغولي هاي يك هموطن
یا قاضی الحاجات نکو بود آنچه نکو داشت سکوت بود آنجا که صدا نیست فریاد از این همه صدا و بد نکویی جشن خواهم گرفت روزی... که دوست دارم نکو سکوت را. :: برچسبها: ماه صفر,
الهی بامید تو جملگی جمع شدیم که کاری بکنیم ناگه جمله درافتاد که کجایم شرمنده این همه کاری شدیم که مانده در پی یک جمله و نیم :: برچسبها: ماه رجب,
یا قیوم شهری که آشوب دارد نیاز به شورش ندارد :: برچسبها: ماه جمادی الثانی,
یا حی تا می شود صحیح هرگز نباشید دروغ غم عالم از ناراستی است این اولین و آخرین پله نصایح است هر پندی تو را دهند جز این نیست درست باشید و نادرست هرگز :: برچسبها: ماه جمادی الثانی,
یا رئوف پیکی است در کنار همچون باد در گذر همراه با دریا چونان باران لطیف و بی صدا انگار می بارد بر سر ما هر با که او را دیده ایم شک نداشتیم که..... این است مهربان دستان او اوی که الان نیست در بر ولی جوشش دلش همراهی مان می کند چون کوه سخت است با دشمن ات لیک چنین نرم سختی ندیده کس مگر همین باشد مهربان مادر .... چه شد که نیست امروز و فرداها بی او باید کرد سر و من مانده ام چقدر؟ این هست سخت تا آخر باشد دعای او در گذر آن بازهم آسان کند برایت شداید را .... درود بر تو باد همیشه و همه جا حتی گاهی که نیستی چونان شمع می سوزی انگار داری گرمای بی نهایت .مادر. :: برچسبها: ماه جمادی الاول,
یا سبوح لحظات چه متفرق شده اند بی حس و کرخت گز گز شونده و سوزنی دقت ها کم و مار پیچی اند انگار در نیمه گدار دنده عوض کرده اند سرد و بی روح حاشا که بد کنیم آیا بد شده یا بد شده ایم در زندگی ببخشید تا بخشیده شوید کمی این طرف تر یا کمی آن طرف تر زودتر یا دیرتر آن دورها یا همین نزدیکی فرق نمی کند سرد نباشید در این گرمی هوا مثل اینکه هوا هم گرم نیست!!؟ :: برچسبها: ماه ذی القعده,
یا قیوم آمدیم که کاری بکنیم و هر که باید حرکتی بکنیم قدر دانیم نفسی یاوری یار بکنیم یک دم ننشینم فکری با حال بکنیم سر بساییم آستان را سجده ای بکنیم حرکتی نه بهر هر کس بلکه در حق بکنیم جایی نگوییم و نایستم به باطل امر واجب هم بکنیم ما نه اینکه بد بکنیم قرار بود خوبتر از بهتر بکنیم ناشایست نباشیم و ناحق نکنیم وبایسته بکنیم تدبیر کنیم و عمل خالص نه به ریا بکنیم شاید کفه راست بر آریم نه شمشیر به هم کیش در بکنیم داد زنیم راه را نه پیچ در راه و پل و عابر سوار بکنیم مست نباشیم در تصمیم گره را از بهر رب وا بکنیم دم نزنیم درد را درمان درد بی نوایی را بکنیم ما نه از خود بگذریم سرمست نه پا بر سر بیچاره بکنیم شمع دولت کس روشن کنیم نه خاموشی بر جان بی آزار بکنیم پرده حرمت ندریم و ساز ناکوک نزنیم و پلک بدتر نکنیم شاخ پر زور زورگو بشکنیم بر گرده ناتوان سنگک نزنیم قلب یتیم را نشکنیم دست رحمت بر سر بی مادر در بکنیم قافله را همراهی بکنیم نه رفیقی دزدان گردنه بکنیم سیخک نزنیم و شاخ بر گرده بی کس نکنیم باد نکاریم و طوفان بر پرده خانه خلق نکنیم شرم کنیم و پر رویی نکنیم حیات بر پرده حیا بکنیم نه بره ای بیازاریم نه دانه از دهان موری جدا بکنیم قرار بود گله ای بچرانیم و مرتع زاری بکنیم نه در دشتی حیاطی بزنیم نه چاهی در بیابان بکنیم شاه نشین قلعه خود باشیم نه بر خلق شاهی بکنیم روز بکار مشغول و شب دنبال مشکل داران مشکل وا بکنیم در گرمای تموز عرق ریزیم و گرمی خانه سرمازدگان بکنیم جان دهیم بهر جانان نه جان بگیریم ناتوانی بکنیم برق زنیم کف را نه سرکوفت بر کودکان بکنیم شادی کنیم بر مدار نه تار شب بی قاتاق بکنیم هیکل گنده نکنیم بهر ستم بر ظالم زومداری بکنیم تفریح کنیم در مرغزار نه آتش بر بوته زار بکنیم عشق کنیم در کیش عاشقان نه چشمک بر زیبایان بکنیم ما راست قامتان اهلیم نه بزدلانه هتک حرمت بکنیم. :: برچسبها: ماه شوال,
ارحمن الراحمین قاقا گفتن افتادن و برخاستن تاتی تاتی کردن ما ما گفتن تلو تلو خوردن شیر مکیدن خود را خراب کردن .... این یعنی یک کودک انتظار نیست که او کار سخت انجام دهد باری جابجا کند مطلبی ارایه دهد فکری نو در اندازد .... لجاجت بی فایده ترس از خیلی چیزها نترسیدن از چیزهای ترسناک نمی داند کجا باشد و کجا نباشد گاهی سختی را آسان میگیرد و بعضی وقتها آسانها را سهل .... خاکی بودن بازی کردن آینده را ندیدن گذشته ،گذشته تلاش برای خواسته کوشش برای نیاز .... نیازهای اولیه کدامه؟ نیازهای ثانویه چیه؟ من شیر می خواهم نمی دانم نیاز چیه :: برچسبها: ماه شعبان,
یا شریف نمی شود یکسر باید نشست و دید گاهی سختی نجات بخش است گاهی تکان دهنده مردان سخت آنان اند که در کوره های زمان ذوب نمی شوند و می توانند تحمل کنند باید صبور بود نتیجه صبر ..... شیرین.... بسیارشیرین......بسیار زیاد شیرین است... شاید هم بیشتر تابستان است فصل گرم تلاش و روزهای بلند و شب های صاف و کوتاه چه کسی قدر این روزها را می داند کشاورز کشت وکار کرده ستاره شناس منتظر یک کشف در رصدخانه شبگرد طلایه جوی یا کارگر در راه کارخانه سه شیفت یا معلم ریاضی دارای دانش آموز تجدید شده تابستان است و فصل تلاش گرم در بلندی روز روشن هوا صاف است اینجا آسمان مژده بودن دارد تابستان فصل تعطیلی است یا کار؟ ما تا کی در عکس طبیعت به فعالیت مشغول؟ :: برچسبها: ماه صفر,
بنام هستي هستي بخش روزي که شده است آماده هستم براي بود يا نبود خاطرات را مرور کنم يا ببينم آه.. ....آه باز گويم تورا در جواني چقدر بخشنده و مهربان با گذشت ولذت زندگي با ديگران همراه و هم صدا در نگاه اين و آن بي تفاوت از نگاه شان هيچ دل نگراني نبود امروز فرد خودم بچه ام مادرم همسرم برادرم فرد.... امروز من هستم و خودم در پيچيده پيچيدگي خودم من فرو رفته ام در فرد چقدر حقير از پرواز دراز به کوچ کنج نشين آنروز رفاقت و همدلي امروز بي حوصلگي و نازباني کو آن صفا در کوچه ها مانده همراه من نيامده يا اورا همراهم نيآورده ام چقدر مشکل است نگاه به گذشته فقط در فرد گم و گور شده ام جز خود ديگري نبينم تا کي ديگر نخواهم شد وقتي فرد آمد خيلي افراد رفتند ....آه و آه که خود باني اينکارم پيري تقصر دارد يا تجربه نمي دانم از دست داده هايم خيلي فراوان است چه کنم؟ آه..... فرد باز نايد فردا فرد از آمدنش متنفرم چه کنم؟ آه....
:: برچسبها: ماه جمادی الآخر,
يا رحيم هر وقت گربه اي محض رضاي خدا موش گرفت اجنبي هم محض رضاي خدا به حال ما دل خواهد سوزاند. ميرزا تقي خان امير کبير :: برچسبها: کلام,
يا حق دلدار همان دل است؟ کمي آنطرف تر کمي کوچک يا بزرگتر نمي دانم ولي وقتي دلم او را ياد مي کند اينجاست درد دل مي کند پس دردم را درک مي کند او با من يا من با او در هر سراي در هر کوي و برزن نمايش درک درد و درمان شادي و ناخوشي با هم بودن چقدر گرمي بخش است چقدر زيبا
:: برچسبها: مهر,
يا حق از کنار دستانش همانجا که ديده نمي شود جايي براي مخفي کردن خودش را بيان کرد فاش شدن راز خود داستاني است به درازي شب يلدا بلند.... اما چه براي اين خواص مي توان شمرد کاري نداري کسالت بار و خسته جمع مي شود در خود همچون نگاه سوي گل باريک و تيز چشمه ساري به لطافت باران مهربان و نرم رقص بلبل بر شاخه همچون نگاه مادر ساده و بي پيراهه گذرا و آسان در يک لحظه ناب دوستي براي يک عمر ماندن در عمق در ضمير انسان :: برچسبها: مادر,
يا رب العالمين
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:
ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام ولايت خدا، محبت او عبادت خدا و پيروي از او فريضه اي الهي است. آن کس که ريشه خشم را از سر زمين دلش برکند و به نفس خود چيره شود از بزرگان بني آدم است. امام علي عليه السلام: ميوه قناعت، خويشتن داري از دست دراز کردن به سوي مردم است. خداوند شخص سالم و بي کاري را که نه در کار دنياست نه در کار آخرت دشمن مي دارد. هيچ چيز به اندازه همنشيني با نيکان آدمي را به خوبي فرا نمي خواند. در آيات قرآن تدبر کنيد و از آن عبرت بيآموزيد، زيرا قرآن رساترين پندها و عبرتهاست. از پيشينيان خود پند بگيريد قبل از آنکه آيندگان از زندگي شما عبرت بگيرند. سخن 32 سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: امام علی,
ياهو نشسته ام فرد و زوج جمله گرفتن حرف شدن راه بردن سبز گياه شسته دست نشسته در کنار سبزه سبزه زاران فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل باز نشسته در اين سوي جوي جوي آب نهر پر آب در باران اندک فراواني باد چقدر دستم کوتاه ست از سنت دريافت هديه منتظرت هستم يا باشم فرقش چيست؟ دلم گرفته در اين سبزي سبز بهاران نشکفته گل مادر نديده غم او را گرفته باز بايد شاد شد بعد از غم او هفته ها بگذرد شايد هم روزهاي سرد غم :: برچسبها: شاد,
ياهو نشسته ام فرد و زوج جمله گرفتن حرف شدن راه بردن سبز گياه شسته دست نشسته در کنار سبزه سبزه زاران فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل باز نشسته در اين سوي جوي جوي آب نهر پر آب در باران اندک فراواني باد چقدر دستم کوتاه ست از سنت دريافت هديه منتظرت هستم يا باشم فرقش چيست؟ دلم گرفته در اين سبزي سبز بهاران نشکفته گل مادر نديده غم او را گرفته باز بايد شاد شد بعد از غم او هفته ها بگذرد شايد هم روزهاي سرد غم :: برچسبها: سبز,
بنام یاور بی نیاز فروشندگان کالای بنجل و به درد نخور به کمک دلالهایی که به خدمت گرفتهاند، با هزار ترفند و حیله، سعی در مجاب کردن مشتری به خرید کالای بنجل دارند. این ترفندها انواعی دارد؛ گاه، اوصاف و امتیازاتی به کالای بنجلشان نسبت میدهند که دروغ است!(کفشی که وزن کم می کند - پشتی که کمردرد را از بین می برد) گاهی عیبهای آن را پنهان میکنند!(دودکش بودن ماشین - نداشتن قدرت واقعی ) و گاهی هم مشتری را میترسانند که اگر این کالا را نخری چنین و چنان میشود! (شربت نیروزا سمی - قرض لاغری سرطانزا) و فلان مشکل یا زیان و خسارت برایت پیش میآید!( روانی شدن از داروهای روانگردان - مرگ بر اثر استفاده از فلان قرص توهمزا) خلاصه آنقدر از این روشها و حیلههای دیگر به کار میبرند تا به مخاطبان خود بقبولانند که به این کالا با این اوصاف و مزایا احتیاج مبرم دارد(تمام شبکهای تلویزیون و ماهواره را به خدمت گرفته اند که یک کالا که 18هزارتومان تولید می شود درب خانه به قیمت 178900 تومان قالب! ببخشید تحویل دهند. و بالاخره ما متقاعد شده و دست به جیب میشویم و سرمایه خود را میدهیم و کلاغ رنگ شده را به جای قناری میخریم! و به خانه میبریم! اما با ورود به خانه همسر تو را ندا دهد که این چیست؟ فرزند عیبهای آنرا برشمرد یک به یک و دختر حیف گوید از پولی که داده ایم.اولین قارقار گوشخراش کلاغ قناری نما آشکار شود، تازه میفهمیم چه کلاه گشادی به سرمان رفته و البته پشیمانی سودی ندارد! و ما هم برای اینکه زیاد خود را خر! ببخشد نفهم ننمایم شروع می کنیم از مزایا و فواید نداشته آن جنس داد سخن می گویم ولی این سخنان فقط برای دلخوشی خودمان خوب است و دیگران را به هیچ عنوان قانع نخواهد کرد. جنس قالب شده قابل برگشت نیست و داد ما بی فایده است بهتر است که سکوت کنیم بجای اینکه از مزایای کالای بنجل تعریف کنیم! یا حداقل قبول کنیم کلاه سرمان رفته! این موقع ها که بازار جنبش پیدا می کند کاسبی بنجل فروشان هم رونق پیدا می کند. و از طرفی نمکی ببخشید آشغال جمع کن یا خریدار اجناس مزاحم هم سروکله اشان پیدا می شود. در این موقع ما جنسهای بنجل را به خانه وارد می کنیم و از طرفی جنس های بنجل خریده سال پیش یا پیشتر سال که هیچ برایمان فایده نداشته جزء مزاحمت را به آشغالی می دهیم که از دستش راحت شویم. داشتم در گونی که باید به آشغالی بدهم و او هم قیمت فوق العاده 400 تومان(تک تومانی)(برای ما آب خورده هزار تومان یا 4 تک ملیون تومان) را روی آن بگذارد و بعد هم بگوید پول ندارم و اگر هم بخواهد بدهد از خیر این پول نیم نان سنگک می گذریم نگاه می کردم بجز قوطی های پلاستیکی که معمولا داخل آنها خوراکیهای مضر و دارای مواد نگهدارنده و ... بوده بقیه همه اجناسی بود از قبیل جنس بنجل بزک شده که به من یا همسر یا فرزند قالب شده. از قبیل گلهای پلاستیکی بدون کیفیت ، گلدانهای چوبی دست و پاگیر و یا وسایل تزینی از سفر سوغات آمده که دلیل خاصی برای خرید نداشته جز به آنی مجزوب خرید شدن من نوعی برای خرید! قفس قناری مصنوعی که قناری آن با تمام شدن باطری اش دیگر عمر نکرده، ساعت دیواری که یک سال دوام نیاورده. قابهای عکس که از زیادی انها نالان شده ایم دستگیره بدون استاندارد شکسته شیرهای آب بی کفیت خراب شده ، شلینگ آفتاب سوخته ، گلدان شکسته،پمپ آب کولر سوخته (سالی یکی)،آینه سر طاقچه، موس، سفره، کفشهای دو روز کار کج شده و ...... این همه آنچه نبود که باید باشد بالاخره این قصه سردراز دارد و داستانی از هزاران است قصه جنس بنجل امروز گرفتاری دولت مردان هم گردیده حالا این عده یا خود دلال هستند یا مثل ما برق جنس آنها را گرفتار کرده. قیمت 200 کیلو اورانیم 20درصد ما چند قیمت دارد که ما بخواهیم با 4میلیارد پول خودمان در 4 قسط معاوضه کنیم. کسانی که به این خنثی کردن و اکسید کردن امروز افتخار می کنند خون دانشمندان شهید را نمی بینند. همین کالا را از آمریکا و غرب قیمت نمی گیرند دست در جیب ملت می کنند و آنرا به جنس بنجل که با لوکس تفاوت چندانی ندارد از چین و غرب مطالبه می کنند گرفتاری آخر سال خانه به تمام سال مردان دیپلمات تبدیل شده است. کی خواهیم فهمید وقتی آشغالی قیمتی روی جنس گذاشت که آنرا مطالبه نکنیم. اگر آن موقع هم بفهیم خوب است. سخن دانایان را که پشت گوش فکنده اند :: برچسبها: جنس,
يا رب
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: بخشنده ترين شما پس از من، کسي است که دانشي بي آموزد، آنگاه دانش خود را نشر دهد. کسي که دسته اي از مسلمانان را از خطر سيل يا آتش سوزي نجات دهد، بهشت بر او واجب مي شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست مردم انفاقي دوست داشتني تر از سخن نيک، نپرداخته اند. هر درختي ميوه اي دارد، ميوه دل، فرزند است. هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و کينه را مي زدايد. خداوند دوست مي دارد وقتي کسي کاري را انجام مي دهد آنرا به خوبي انجام دهد. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: پیامبر اعظم,
يا رب قومي آمدند قومي رفتن گفته ها تغيير کرد رنگها عوض شد سبز بنفش قرمز آبي چهره ها يکي نزديک يکي دور باز فرياد من بهترم من بلدترم چقدر عمل تا گفته تراز است شايد هيچ چه فايده از اين آمدن و اين رفتن جز بردن تجربه جز خراب کردن جز عقب رفتن تا کي؟؟؟ تا................کي؟ :: برچسبها: ایاب و ذهاب,
يا رب
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: بخشنده ترين شما پس از من، کسي است که دانشي بي آموزد، آنگاه دانش خود را نشر دهد. کسي که دسته اي از مسلمانان را از خطر سيل يا آتش سوزي نجات دهد، بهشت بر او واجب مي شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست مردم انفاقي دوست داشتني تر از سخن نيک، نپرداخته اند. هر درختي ميوه اي دارد، ميوه دل، فرزند است. هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و کينه را مي زدايد. خداوند دوست مي دارد وقتي کسي کاري را انجام مي دهد آنرا به خوبي انجام دهد. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: پیامبر اعظم,
يا ستار
:: برچسبها: درد,
يا رحيم چقدر بي خبرم از فردا فردايي که ندانم چراست و چگونه است امروز را چه کنم ندانم چقدر من بي خبرم از فردا و فرداها من اين بي خبري را با هزاران خبر عوض نکنم داني چرا؟ بي خبري نوعي ديوانگي است من مجنون چرا نباشم خندان حالا فردا را برايم تفسير کن :: برچسبها: ماه محرم,
يا رب
در سالروز شهادت امام جواد عليهالسلام،چند سخن از آن بزرگوار و تسليت شهادتش به همه دوستداران خاندان اهل بيت. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: امام جواد,
يا جبار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: شما هرگاه دوست داشته باشيد با پروردگار سخن بگويد قرآن بخواند. امام علي عليه السلام: بدترين مردم کسي است که از لغزش ديگران در نمي گذرد و عيوب و خطايش را نمي پوشد. آنکس که آز و طمع شيوه خود ساخت خود را کوچک شمرد. دليري و شجاعت مرد به اندازه همت و غيرت اوست. آنکس که خودبين باشد بسيار کسان بر او خشم گيرند. آخرت هيچ جايگزيني ندارد و دنيا حق آدمي نيست. دانا کسي است که مي آموزد. بزرگترين اشتباه ها را نزد خدا زبان دروغگو دارد. ناتوان ترين مردم کسي است که نتواند دوستي گزيند. سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام علی,
يا رحيم راه را ميبيني و نشستهاي درد را ميبيني و بيخيالي آيا رفتن سخت شده يا بيخيالي ارزان واي بر ما و افکار شرار شده گدايي ميتوان کرد ميتوان ديده را تنها گذاشت ميتوان غربت را صدا کرد آرمش را ميتوان نديد ميتوان صدايي ديگر برآورد توي سنگلاخ زندگي چيدن دسترنج تنها دستمايه است بل سرمايهاي گرانسنگ شايد توسن اميد از کنار من هم رد شود گاه راه دور است از نگاهش ترس ميبارد ولي هنگامه را ميتوان آفريد ميتوان راه را درنورديد آرزو کردن شايد آسان باشد ره نمودن مردانه در جولان زندگي آسانتر از دست گدايي است ميتوان بر بال قدرت افراشت ميتوان نيزههاي بد يمن را شکست همچنان راه آسانتر است از بيراه نقشه ميگويد دوري مهم نيست آه! رسيدن را ميخواهيم زود و ديرش بر ما نامعلوم اين يادمان باشد گدايي سختتر است از راه رفتن سرنوشت را خوب رقم زدن برگي را آنوقت با شوق ورق زدن تنها بودن و در جمع بودن هدف نيست بودن و تلاش نمودن يک آرمان گر هستيم باورمان باشد که موثريم پس درود بر موج سلام بر حرکت اين نشان زندگي است هرچند در خاموشي :: برچسبها: گدایی,
يا جبار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: شيطان تا زماني که مؤمن بر نمازهاي پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پيوسته از او در هراساست.امام سجاد عليهالسلام: سعادت و خوشبختي انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است. هرکس انسان گرسنهاي را طعام دهد خداوند او را از ميوههاي بهشت اطعام مينمايد. هر آيهاي از قرآن، خزينهاي از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را که مشغول خواندن ميشوي، در آن دقّت کن که چه مييابي. حق را بگوئيد، هرچند برايتان دشوار باشد. به هر اندازه که نزد مردم بزرگ ميشويد، پيش نفس خويش، خودتان را کوچک کنيد. کسي که عزت را از غير خدا بخواهد، خوار و ذليل ميشود. خداوند امور فاسد بندگانش را از راه توبه اصلاح ميفرمايد. سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پیامبر اعظم,
یا رحیم راه را میبینی و نشستهای درد را میبینی و بیخیالی آیا رفتن سخت شده یا بیخیالی ارزان وای بر ما و افکار شرار شده گدایی میتوان کرد میتوان دیده را تنها گذاشت میتوان غربت را صدا کرد آرمش را میتوان ندید میتوان صدایی دیگر برآورد توی سنگلاخ زندگی چیدن دسترنج تنها دستمایه است بل سرمایهای گرانسنگ شاید توسن امید از کنار من هم رد شود گاه راه دور است از نگاهش ترس میبارد ولی هنگامه را میتوان آفرید میتوان راه را درنوردید آرزو کردن شاید آسان باشد ره نمودن مردانه در جولان زندگی آسانتر از دست گدایی است میتوان بر بال قدرت افراشت میتوان نیزههای بد یمن را شکست همچنان راه آسانتر است از بیراه نقشه میگوید دوری مهم نیست آه! رسیدن را میخواهیم زود و دیرش بر ما نامعلوم این یادمان باشد گدایی سختتر است از راه رفتن سرنوشت را خوب رقم زدن برگی را آنوقت با شوق ورق زدن تنها بودن و در جمع بودن هدف نیست بودن و تلاش نمودن یک آرمان گر هستیم باورمان باشد که موثریم پس درود بر موج سلام بر حرکت این نشان زندگی است هرچند در خاموشی :: برچسبها: گدا,
یا غفار رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم: وقتی خداوند برای بندهای نیکی بخواهد،وی را در کار دین دانا و به دنیا بیاعتنا میسازد و عیوب او را بدو مینمایاند. امام جواد علیهالسلام: کسی که راه ورود به کاری را نشناسد راه برون شدن از آن درماندهاش میکند. امام محمد باقر علیهالسلام: خداوند دوست ندارد اصرار درخواهش از یکدیگر ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد. خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود میدهد ولی دینش را فقط به دوست خود میبخشد. هر کس به خدا توکل کند مغلوب نمیشود. دعای انسان برای برادر دینیاش نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است. با ارزشترین کارها نزد خداوند عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند کم باشد. سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام باقر,
يا لطيف بايد برميگشتم هر چه با خود ورانداز ميکردم راهي نبود چگونه ميشد برنميگشتم مگر ميشد چشم پوشيد بالاخره مادر هم با گفتن من اينجا هستم تا برگردي مرا به برگشتن تشويق کرد. تاکسي گرفتم از ميدان صفائيه به ميرچقماق در رفتن همه فکرم اين بود که حالا اگر نباشد چه بايد کرد چي ميشد از اين جعبه شيريني چشم ميپوشيدم همهي اين ذهنيات مثل خوره بر جانم بود نفهميدم از چه مسيري و چگونه به ميدان ميرچقمقاق رسيدم پياده شدم کرايه تاکسي را که نزديک هفت تومان شد پرداختم و خود را به آنطرف ميدان رساندم جعبه شيريني هنوز همانجا روي کاپوت وانت نيسان که گذاشته بودم هنگام برگشت فراموش کرده بودم بردارم و سوار تاکسي شده و رفتيم بطرف ميدان صفائيه ، خوشحال شدم که بالاخره اين بلاي برگشتنم سر جايش بود اگر نبود مصيبت دوچندان بود چرا که هم کرايه رفت و برگشت داده بودم هم وقتم را از دست داده هم مادرم را تنها گذاشته بودم و هم به جعبه شيريني نرسيده بودم! افکار مالاخوليايي هم براي همين نبودن بود که خدارا شکر اين يکي اتفاق نيافتاد. جعبه را که برداشتم براي برگشتن دوباره چشم به خيابان براي گرفتن تاکسي شدم، به وانت نيسان تکيه دادم که صاحب ماشين از داخل مغازه ندا داد که به ماشيناش خط نياندازم مثل يک بچه با ادب گفتم چشم و رفتم چند متر جلوتر به انتظار. وقتي دوباره سوار تاکسي برميگشتم تمام مسير را ميديدم چيزهايي که هنگام برگشتن هيچکدام را نديده بودم. به ميدان صفائيه يزد رسيدم آن زمانها هنوز پليس راه يزد همان نزديکي ميدان صفائيه بود، جايي که مادر را گفته بودم همينجا بنشين و هرگز سوار هيچ ماشيني جز اتوبوس نشو ،براي رفتن به شهرمان انار، وقتي رسيدم اثري از مادر که نبود کمي جا خوردم احتمال اينکه اتوبوس سوار شده ورفته خيلي زياد بود چند بار آن قسمت را طي کردم که ببينماش ولي نبود اين به دعا تبديل شد چون مقداري پول پيش من بود مقداري پيش مادر و از صبح هرچه که خريده بوديم و خرج من پرداخته بودم و هنگام جدا شدن از هم پول تو جيبم را نگاه نکرده بودم که بفهمم که کم ميآرم پس اگر بود کرايه رفتن به خانه را داشتم و گر نه من بودم و سه تومان پول توي جيب که کفايت برگشتن تا خانه در شهر انار را نميکرد. نه متاسفانه مادر رفته بود و اين چشم چشم کردن و بالا پايين رفتن هيچ فايده نداشت بايد به فکر رفتن ميشدم. وقتي ميگويند فکر بچه ، پچه به همين ميگويند که فکر کردم جعبه شيريني را بفروشم و با پول آن کرايه رفتن به خانه را بدهم حالا اگر راست ميگوييد بگويد چرا اين فکر خيلي خيلي .......... تا خيلي بچگانه بود؟؟ البته من آن زمان يک بچه هفده،هيجده ساله بيشتر نبودم ولي اين فکرم به يک بچه ده ساله هم نميماند نميدانم چرا اينقدر کج فکر کردم شايد فشار ذهني برگشتن براي برداشتن جعبه شيريني حاج خليفه يزدي اين همه مرا تحت تاثير گذاشته بود يا چيز ديگري مثل بيتجربگي و يا خستگي ... به يک مغازه ميوه فروشي همانجا مراجعه کردم و از کم پوليام گفتم و اينکه اين جعبه شيريني را به هر قيمتي که ميل دارند بخرند و پولي بهم بدهند که بتوانم به شهرم برگردم قبول نکرد به يک دکان ديگر و .... يک نفر از اين مغازه دارها گفت تنها راهت اينه که به يک قنادي يا شيريني فروشي بفروشي، اي خدا اين اطراف که شيريني فروشي نبود حالا شروع کرديم به سوال کردن از آدرس شيريني فروشي در آن اطراف بالاخره يک نفر گفت آن جلوتر يک شيريني فروشي همين تازگيها زده اگر بسته نباشد ميتواني به او سربزني، رفتم تا رسيدم شانس بدم باز بود به اين خاطر ميگويم بدشانسي شايد فکرهايي که امروز به ذهنم ميرسد به ذهنم ميرسيد که ميدانم نميرسيد پس حرفم را پس مي گيرم خوشبختانه. رفتم عرض بيچارگي خود را کردم و با هزار منت و محنت کشي او را به خريد جعبه شيريني اعلا حاج خليفه اصل يزدي که از مغازه خود حاج خليفه کنار و روي کارگاهش سر ميدان اميرچقماق با توي صف ايستادن خريده بوديم تشويق و ترغيب کردم با چيزي نزديک نصف قيمتي کمي بيشتر آنرا خريد. خوشحال از اين همه فکر بکر خود و اينکه توانسته بودم کارم را با ذهنم يکي کرده و به منصه عمل(ظهور برسانم) در آورم. شب شده بود و دير ساعتي از غروب هم سپري به سر جاده روبري پليس راه آمديم و منتظر وسيلهاي براي برگشتن به خانه انتظار، اي کاش آن زمانها اين کوفتي موبايل بود و من هم داشتم اينقدر غصه نميخوردم آه که آن زمانها غصه خوردنش هم با الان زمين تا آسمان متفاوت است (پسرم با جيب خالي ميره شيراز و با همين همراه کوفتي زنگ ميزند که حساب کارت عابر بانکش را پر کنم!) اي داد ما چطوري آن وقتهابايد مواظف چارقرون پول خود ميبوديم حالا هم بايد بتوانيم هر لحظه با کارت بدون کارت با اينترنت حساب آقازاده را پر کنيم خب بگذريم! ساعتي به انتظار اتوبوس و ماشين حسابي طي کريدم ولي خبري نشد که نشد اين وقت شب ديگر از اتوبوس خبري نبود گفتيم هر ماشيني که رسيد باهاش ميريم ديگه همه دلواپس خواهند شد اگرخيلي دير بشه در همين ذهنيات بودم که يک خاور کنارم ايستاد بهش گفتم انار گفت بيا بالا ،بالا رفتيم نشستيم بر صندلي اتول و با سرعت نزديک شصت کيلومتر طي طريق کرديم چشممان که نه سفيد شد چون آن زمانها هنوز سرعتها به نود هم نميرسد که خيلي برام بد بگذره ولي بالاخره شور دير رسيدن داشتم خيلي دلم ميخواست اي کاش اتوبوس سوار شده بوديم راننده دمغ خاور فقط از خوردن حرف مي زد مثل کسي که سالها گرسنگي خورده ولي شکم جلو آمدهاش چيز ديگري ميگفت با همه اين حرفها رسيديم به مسجد ابوالفضل ايستاد جلو قنادي (همين يکي هم بيشتر نبود) برو باقلوا يزدي بگير بيار مثل اينکه به نوکرش دستور ميده خب پايين شدم و به قنادي گفتم ده تومان باقلوا يزدي پيش خودم گفتم کرايه اتوبوس همينقدر هست پس با لطف ميزنيم پاي کرايهاش چرا که يک ماشين خاور باربري بايد کرايه خيلي کمتري از يک اتوبوس بگيرد. سوار شديم و او ميلپاند و ما نگاه ميکرديم خب به اين اميد که پاي کرايه است و ما بايد فقط نگاه کنيم در عالم بچگي ميگفتم حالا اگر يک لقمه به من تعارف کند که بيشتر از پول کرايهاش که هست پاي آن ولي اين حرفها فقط در ذهن من بود و در فکر او راهي نداشت! بالاخره ساعت از يازه شب گذشته رسيدم انار از کنار مغازه سوپري ميرزايي که ماشين ميگذاشت غلام ميرزايي را ديدم که داشت با يک نفر صحبت ميکرد گفتم بدبخت ميآمدي اينجا و پول کرايه را از غلام (يا يک غلام ديگر)قرض ميکردي يزد هم اينقدر خودت را معطل کرايه نميکردي.اي داد از فکر پس، نوش داروي بعد از مرگ سهراب. انسان هميشه ميخواهد مشکل در همان زمان بوجود آمده حل کند در حالي کمي حوصله و فکر در مورد آينده يا گذشته شايد بتواند چاره ديگري بيانديشد. وقتي گفتم همينجا پياده ميشوم راننده شکمو که باقلاواها را خورده بود و بهم تعارف نکرده بود و دق من را در آورده بود با يک نگاه سردي که مثلاً اينجا جاي ايستادن نيست مقداري جلوتر وايستاد وقت پائين شدن گفت کرايه، گفتم کرايهات چند ميشه نه گذاشت نه برداشت گفت 10 تومان خيلي دمق شدم انتظار داشتم بگويد قابل ندارد دستات درد نکند که شيريني خريدي و ... با همان زبان بچگي که گيچ بودم گفتم چند، ده تومان، گفتم اتوبوس هم کرايهاش ده تومونه گفت: ميخواست با اتوبوس بيايي کمي در خودم جرئت يافتم پس ميشد حرف زد يا حتي چانه زد گفتم: ولي... گفت:ولي نداره رد کن بيا من درب ماشين را باز کردم و پائين شدم ولي هنوز انتظار داشتم که راننده وضع مرا درک کند و پول باقلوا را بحساب کرايه بگيرد و يا بگويد چقدر شده و از کرايه کم کند، ظاهراً خبري نبود ، با ناراحتي دست کردم توي جيب و ده تومان بهش دادم ولي در دلم هم ناراحت بودم و هم ناراضي..... اي خدا از جماعت بي انصاف.... و خدا حافظ .ماشين حرکت کرد رفت و من با چشمان حيرانم آنرا بدرقه ديگر هيچ چيز قابل گفتن و شکايت نبود کار از کار گذشته بود برايم آن ده تومان خودش بيست تومان آب خورده بود يک بيست توان آبخورده هم خرج باقلوا چهل تومان ميشد با يک اتوبوس 4بار رفت يزد و برگشت همه با يک خاور لکنته دود شد به هوا بچه و غصه چيز ديگري دنباله نداشت.اي کاش کمي لاقل چانه زده بودم کاش پول بهش نداده بودم و ... ولي فايده نداشت...،کاش از خواب بيدار ميشدم نه من خواب نبودم و اينها همه واقعيت بود که داشت صورت ميگرفت و من بازيگر آن! بالاخره رسيديم خانه خسته و کوفته از صبح در يزد از ملاقات در بيمارستان گرفته و خريد و رفت و آمدهاي بيجهت و حماقت در برابر راننده خاور و هزار کار بد انجام داده ديگر حالا هم بايد پاسخ گوي خانواده باشم. خدا کند مادر رسيده باشد وگرنه روزگار نداشتم. خدا را شکر که رسيده بود. ازش پرسيدم خوب ما را بي پول گذاشتي و آمدي؟ نگاهي کرد و فهميد که برمن نزار چي گذشته ولي از جوابش که چگونه برگشته بود و حرف مرا عمل نکرده بود هاج و واج موندم. :: برچسبها: قديم,
يا غفار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: از قرض گرفتن بپرهيزيد، زيرا اندوه شب است و خواري روز. امام هادي عليهالسلام: نعمتها را به خوبي در اختيار ديگران قرار دهيد و با شکرگزاري از آنها،نعمت را افزايش دهيد. پروردگار دنيا را سراي آزمايش ساخته و آخرت را سراي رسيدگي. فقر يعني آزمندي نفس و نا اميدي بسيار. مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند. حکمت اثري بر دلهاي فاسد نميگذارد. فروتني آن است که با مردم چنان کني که دوست داري با تو چنان باشند. سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام هادي,
يا رئوف دستي که پنهان بود راهي که بي نشان بود دلي که تنها بود جايي که خراب بود سري که پر درد بود خانهاي که پر صدا بود تنها يک نشان داشت پيدا کردناش آسان بود. :: برچسبها: نشاني,
در سراشيبي عشق افتاده ولي نميداند اين شيب يعني چه، غمي که تمام وجودش را گرفته مثل خوره بر جان اوست. لکنت زبان هم خود يک غوز بر مشکلات افزوده است! با اين تفاسير چگونه خود را به قلعه برساند. ديگراني به او سنگ ميزنند تا پشيمان شود از آمدن شايد هم رفتن، راهي که انتخاب کرده راهي آسان مينمود که ميشود آنرا طي کرد اما دستاندازي در کارش را قبلا تصور نميکرد اما امروز يک معضل بزرگ در پيش روي اوست. وقتي که در تقلاي شکست نخوردن هستي وقتي که ديگر آخرين رمقهاي خود را براي نرسيدن پشتات بکار ميگيري انگار اميد نقطهاي است که بايد از دست ندهي، بايد به خود اميدوار باشي و تلاش کني تلاش خود يک موفقيت بزرگ است انسانهاي بزرگ از نا اميدي فرار کردهاند و به دامن تلاش خود جهيدهاند! گوشهاي دنج ميخواهي براي چه خود خلوت خويش شو کار تمام است تو پيروزي اگر فکرش را بکني که هرکس به اندازه توان خود تلاش کرده است و چيزي کم نگذاشته پيروز است و موفق تو موفق هستي چون بر خود واجب کردي که تا آخرين توان و قدرت خود مقاومت کني، خيال ميکني حريف تو نقطه ضعف ندارد مسلم دارد هرچند تو از آن خبر نداشته باشي! اين هم بلايي است ما را ناآگاهي و بياطلاعي! مگر دانستن را نميخواستي، اين بدست نميآيد مگر جستجو و يافتن مگر پيگير بودن و رحمت کشيدن با اين کوشش خواهد بود که بدست خواهد آمد بي رنج گنج ميسر نميشود را مگر فراموش کردهايم، هرگز! چنين نيست که فراموش کرده باشيم! گاهي باورمان براي بعضي امور ساده قوي است و براي امور مشکل ضعيف در حالي که باورما بايد براي انجام امور سخت بايد قوي باشد. زندگي پستي و بلندي بسيار در جلو ما ميگذارد چگونگي رد شدن از آن يک طرح ميخواهد ما در اين مسير بايد براي هر ماه گاهي هفته و گاه روز و شايد هم ساعت نياز به طراحي داريم گاهي بايد طرح کلي را کمي عوض کنيم نه اهداف را فراموش کنيم طرح اگر قرار است ما را به هدف نرساند طرح نيست يک باتلاق است ما بايد اين کج راهها را بشناسيم و در آن گرفتار نشويم اهداف را هميشه در پيش روي خود آينهوار نگهداريم اگر چنين کرديم موفق خواهيم شد ورنه هميشه در اينکه چه کنيم گرفتاريم و رهايي از آن ممکن نيست! راستي هنوز براي بخاک رسيدن مرددي نيک بينديش بيش از آنچه تو براي نشکستن خرج ميکني حريف براي شکست تلاش دارد پس تو در مقاومت سرفراز خواهي شد چون او تندتر از تو خسته خواهد شد چرا منتظري که تکي را جواب دهي گاهي خود تک بزن آخر هميشه جواب دادن وقت بيشتري ميبرد تا يک تک که توان حريف را ذايل ميکند چقدر دوست داشتني هستي وقتي در حال سعي خود بسوي هدف عرق ميريزي فکرش را کردهاي که قطرات عرقات همچون مرواريد بل بيشتر ارزش دارد چه کسي قدر آن را ميداند همه کساني که دوستشان داري و کساني که دوستات دارند براهي که انتخاب کردهاي خوب نگاه کن بيانديش و در طراز يک ان بسوي جلو حرکت کن و هيچ از تنگي و پيچ واهمه نکن من ميبينم که از همه مشکلات گذشتهاي و چه شيرين موفقيت را بغل زدهاي... . :: برچسبها: سعي,
با حي به تو دل بستم و غير تو کسي نيست مرا
شعر: امام خميني(ره) چشم يعقوب به ديدار تو حيران مانَد برتر و بهتر و زيباتر و پاکيزه تري منبع: اشعار مذهبي :: برچسبها: امام خامنه اي,
يا غفار رسول اكرم صلي الله عليه واله و سلم: سر لوحه كارنامه مومن، دوستي با عليبنابيطالب است. من شهر علم هستم و علي عليهاسلام دروازه آن، پس؛ هر كه علم خواهد بايد كه از در وارد شود. فرزندان خود را بزرگ بداريد و آنان را خوب تربيت كنيد، تا آمرزيده شويد. ثابت قدمترين شما بر صراط، كسي است كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد. مهدي امت من كسي است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از عدل خواهد كرد. اگر بنده خدا ميدانست كه در ماه رمضان چه بركتي وجود دارد، دوست ميداشت كه تمام سال، رمضان باشد. براي بهشت دري است بنام ريان كه فقط روزهداران از آن وارد ميشوند. سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پيامبر اعظم,
بنام هستي بخش راه دوري نرفتهام ولي انگار سالهاست که دارم پيادهروي ميکنم در بيابان تنها و بدون هيچ زادي براي خودم چنين کابوسي وحشتناک است ولي انگار واقعي است تنها همينجا در يک دشت برهوت، قدمهاي سست، راه دور، اميد از دست رفته، سرابي نه چندان دور چشمک ميزند ميتوان رفت قدرتم هست ولي چشمانم بيشتر برايم يک جادوگر شدهاند بجاي نشان دادن به خيالاتم کمک ميکنند انگار فرسنگها بايد رفت بدون هيچ باز در اين تنگه بين دو کوه چون مشکلات و گرفتاريهاي زندگي گير کردهاي بايد چاره بيانديشي مثل اين است که انديشه در تو نيست، خالي خالي است براي چندمين بار از روي زمين بلند ميشوم گوشهاي را پيدا کنم و از اين بيدرماني رهايي يابم ميگويند بايد اميد داشت، اميد تنها نيروي برنده است در همه طول از ديواري که سدم شده ميگذرم، همچون موري که از تکه سنگي خود را رد ميدهد باز هم ديوار، ديواري از پشت ديوار ديگر سرک ميکشد انگار نه انگار که من بايد برسم راه نرسيدن را نشان ميدهد بازهم حرکت باز هم گذشتن تنها براي بودن، براي اثبات شدن، براي گذشتن از چهارسوي دنيا براي کوچک نشان دادن دنيا، کافي است به آسمان نگاه کني، چرا اينقدر در خود فرو رفته بودم آسمان خيلي فراخ است از همه آنچه که فکر ميکردم کمي جلوتر چشمهاي است ، آبي زلال و خنگ، سايهاي گسترده از درختان نارون ، تاک ، انار، شمشاد، رز، آقاقيا و کاج و سرو مقصد را نبايد گم نمود نشستن در اين جاي باصفا خوب مينمايد ولي از رسيدن بازت ميدارد بايد کوشيد بايد رفت تا رسيد ، مقصد اينجا نيست مقصد جايي در آرزوهايات است که براي رسيدن به آن جز رفتن و دست از کار و کوشش نکشيدن راهي ندارد گريزي از سعي و کوشش بيوقفه نيست براي اوج بودن و به قلعه رسيدن زحمت ميخواهد چون از پا افتادي خيزان بايد رفت مهم رفتن است بسوي مقصد ، دشواريها وقت نائل شدن محو ميشوند انگار که اصلاً نبودهاند، آنقدر در رفتن غرق شو که ناهمواريها را نبيني، چنان قدم بردار که استواريات را به رخ بکشي چنان باشد که آفريده شدهاي. أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى *38* هيچ کس بار ديگرى را به عهده نخواهد گرفت. نجم(38-41) :: برچسبها: سعي,
یا رحیم هر کس که مرتکب اشتباهی نشده دست بکاری هم نزده و کار نو و جدیدی هم انجام نداده! فردوسی: خرد و دانش دانا در گفتار او آشکار میشود. پاسکال: دنیا سراسر زیبایی و کمال است و ما کمتر متوجه آن هستیم. بزرگمهر: خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان میروند. سقراط: فاش نکردن اسرار مردم، دلیل کرامت و بلند همتی است. بایزید بسطامی: یا خود را چنان نشان بده که هستی، یا چنان باش که میگویی. شریعتی: لحظه را میگذراندیم تا به خوشبختی برسیم! غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظهها بود. ابوعلی سینا: معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش. سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پندها,
يا احد نشسته در خود هستم؟ نيستم! در انديشههاي دور بر هم گرديده صدايم بنويسم؟ ننويسم! دلم هيچ ميزاني ندارد آخر اين هم شد تصميم انجام دهم؟ ندهم دورتر از زندگي نزديکتر از هوا بهار اينجا در زمستان عقلم مسدود شده قدمي که جلو آيم انگار پسروي کردهام خدايا! جاودانه نگاه ميکنم ميبينم؟ نميبينم! رعد و رسا ميرود از پس خال ابري ابرو ميگشايد ميافشانم؟ نميافشانم! قافله در زير است باري بر دوش انتظارم ساده نيست انگار همه چيز را ساده گرفتهايم اينطور نيست ساده نيست اينهمه سادگي راحت از کنار او گذشتيم ولي دلمان از کنارش نگذشته قد رعنا نشاني از اوست مارکي بدون علامت مميزه! چقدر اين کلمه غريب است تقريبا ساده اما پر از مفهوم بيمفهوم شايد بتوان جملهاي پيدا کرد براي گفتن بگويم بيتکلف در نزد هر خرد و بزرگ جايي ميخواهيم ولي توان نوشتن نداريم واقعيت تلخ گويند ولي شيرين است مادر نگهداريم کن پناهم ده اي همه يزرگي خرمي دستانت را ميخواهم نيست اکنون باريکهاي از آب در گوشهاي از آبانبار تلنبار شده گوش کنم؟ گوش نکنم! فصل زمستان هم بگذشت پس در انتظار پاييز نيمخيز شدهايم باور کنم؟ باور نکنم! جاده در انتها روشن است بروم؟ نروم! کاسه همان ظرف بزرگ صبر امروز دارد تکميل ميشد سرريز آنرا ميچشم داغ است و جوشان بچشم؟ نچشم! رکاب زخمي در دستان او است چون شمشيري در غلاف خود چسبيده بر بر مردي جنگجو پيدا کن قلم و کاغذ ميخواهيم آغاز کنيم يک گفته بسيار ساده بنويسم؟ ننويسم! :: برچسبها: مادر,
يا اعلي و شعر معلم زير از اعظم سبحاني تقديم به شما: بوي گل بوي بهاران مي دهي مثل شبنم بوي باران مي دهي آبي استي مثل آرامش به من درس خوبي درس ايمان مي دهي يک بغل لبخند با فرفره دست ما گل هاي خندان مي دهي تو به من با لحن خوب کودکي ياد ايام دبستان مي دهي ياد ژاله ياد گلهاي غريب مانده در اندوه گلدان مي دهي روز باران و کتاب گمشده ياد کبراي پريشان مي دهي بوي خوبي بوي بودن بوي مهر بوي لطف خاله مرجان مي دهي آب بابا نان ندارد دست تو خالي اما تو به من جان مي دهي خوب مي دانم اگر دارا شوي به تمام کودکان نان مي دهي آشناي تشنگي هاي زمين تو به شبنم چشم گريان مي دهي در جهاني خالي از مهر و صفا بوي بخشش بوي احسان مي دهي برگ ها گر تر شد از اشک يتيم دفتري از جنس باران مي دهي ميرزاي کوچک قلب مني بوي جنگل هاي گيلان مي دهي ميهن خود را کنيم آباد را ياد فرزندان ايران مي دهي :: برچسبها: شهيد مطهري,
يا عزيز به مناسبت شهادت يگانه دخت پيامبر اعظم(ص) شعري از عزيزي در پي ميآوريم
بايد از فقدان گل، خونجوش بود :: برچسبها: امام علي,
يا لطيف حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه: پاداش خوشرويي در برابر مومن، بهشت است و خوشرويي با دشمن ستيزه جو، انسان را از عذاب آتش باز ميدارد. بهترين شما کسي است که در برخورد با مردم نرمتر و مهربانتر باشد و ارزشمندترين مردم کساني هستند که با همسرانشان مهربان و بخشندهاند. همانا سعادتمند حقيقي کسي است که امام علي عليه السلام را در دوران زندگي و پس از مرگ دوست داشته باشد. خداوند نيکي به پدر و مادر را واجب کرد تا مردم از خشم او در امان بمانند و دستگيري از خويشان را موجب افزايش عمر و سبب فزوني جمعيت و قدرت قرار داد. کسي که عبادتهاي خالصانه خود را بسوي خدا بفرستد، پروردگار کريم، برترين مصلحت را بسويش روانه ميکند. رب العالمين پرهيز از افترا و دشنام را براي دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدي را منع کرد تا مردمان راه عفت پويند. سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: حضرت فاطمه,
|
|